نام کتاب : مفردات نهج البلاغه نویسنده : قرشی، سید علی اکبر جلد : 1 صفحه : 317
است،
مراد از در اينجا ظاهرا جنگ است يعنى اى جنگ از من دور شو، بقول بعضى «حياد» مبنى
بر كسر و بقولى اسم فعل است يعنى: اى جنگ دور شو، دور شو.
محمد
عبده گويد: آن سخن فرار كننده از جنگ است، يعنى در مجالس مىگوئيد: چنين چنين
مىكنيم و چون جنگ آيد گوئيد: اى جنگ از من دور شو
و در وصف
دنيا فرموده: و الجحود الكنود و العنود الصّدود و
الحيود الميود، حالها انتقال و وطأتها زلزال» خ 191، 285 انكار كننده،
ناسپاس، شديد العناد، بسيار مانع شونده، بسيار كنار رونده و بسيار مضطرب و
ناپايدار است، حالش انتقال از كسى به كسى و قدم گذاشتن او لرزش مىباشد. به معاويه
مىنويسد: و هى كافرة جاحدة او مبايعة حائدة»
نامه 10، 371، دعوت تو كفر است و انكار يا بيعت كردن و كنار شدن از بيعت است و در
مذمت يارانش فرموده: «طعّانين، عيّابين، حيّادين
روّاغين انه لا غناء فى كثرة عددكم مع قلةاجتماع
قلوبكم» خ 119، 176 يعنى طعنه زنانيد، عيب جويانيد. كنار شوندگانيد. فرار
كنندگانيد، فائدهاى در كثرت شما نيست كه قلوبتان متحد نشده است.
حير
و حيران:
سرگردانى.
«حار
حيرا و حيرانا: جهل وجه الصواب. تردّد لا يدرى كيف يجرى»
از اين
ماده 28 مورد در «نهج» يافته است، آنحضرت به حارث بن حوط فرمود: «يا حارث انكّ نظرت تحتك و لم تنظر فوقك فحرت...» حكمت
262 يعنى متحير و سرگردان شدى مشروح آن در (ح ر ث) گذشت.
استحاره
نيز به
معنى اضطراب و تحير و سرگردانى است، درباره مركزيت خودش فرموده: و انّما انا قطب الرّحا تدور علّى و انا بمكانى فاذا فارقته
استحار مدارها» 119، 176، من مانند قطب سنگ آسيا هستم، آن بر دور من
مىگردد در حاليكه من در محلّ خود هستم و چون از محل خود كنار شوم گردش آن مضطرب
شود.
حيران
وصف نيز
آيد به معنى سرگردان، جمع آن حيارى است به خوارج فرمايد: استعدوا
للمسير الى قوم حيارى عن الحق لا يبصرونه» خ 125، 182، منظور از «حيارى»
اهل شام است.
حيّز
مكان،
اصل آن (حوز) است از اين ماده سه مورد در «نهج» آمده است در
نام کتاب : مفردات نهج البلاغه نویسنده : قرشی، سید علی اکبر جلد : 1 صفحه : 317