نام کتاب : علوم قرآنى نویسنده : معرفت، محمد هادى جلد : 1 صفحه : 451
بياورند، همانند آن نتوانند
آورد، هر چند يكديگر را [در اين كار] كمك كنند».
«وَ
إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ
مِنْ مِثْلِهِ ...[1]؛ و
اگر در آنچه بر بنده خود (- پيامبر) نازل كردهايم شك و ترديد داريد، [دستكم] يك
سوره همانند آن بياوريد».
«أَمْ
يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ ...[2]؛
يا مىگويند: او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است؟ بگو اگر راست مىگوييد يك
سوره همانند آن بياوريد ...».
اين
آيات را آيات «تحدّى» گويند؛ يعنى همآورد طلبيدن. پس اگر كسانى سوره يوسف يا ديگر
سورهها را ساخته و در قرآن درج كردهاند، لازمه اين حرف شكسته شدن مرز تحدّى است
و اين امر منتفى است.
همينگونه
است احتمال تبديل كلمات قرآن، چنانكه شيخ نورى و پيش از وى سيد جزايرى
پنداشتهاند؛ زيرا هرگونه تبديل و تغيير در نظم و جملهبندى كلمات قرآن، موجب
مىشود كه صورت قرآن تبديل يافته و به تبديلدهنده منتسب باشد و از صورت وحى بودن
خارج شود؛ لذا نسبت دادن چنين كلام تبديليافتهاى، به تبديلدهنده اولويّت دارد
تا سخن الهى. آنان گمان بردهاند آيه «... فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ
الْجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ ...»[3] در
اصل «تبيّنت الإنس أن لو كانت الجن يعلمون الغيب» بوده است[4]
و نيز آيه «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ»[5] در
اصل «خير أئمة ...» بوده است[6].
همچنين
كم نمودن از قرآن نيز موجب مىگردد تا نظم اوّلى كلام به هم بخورد و از بين برود و
اين به طور قطع در سبك و اسلوب بلاغى كلام مؤثّر است و نظم نوين (نقص يافته)
نمىتواند همان سبك و اسلوب بلاغى اول را داشته باشد؛ لذا نبايد گفت كه نظم نوين
همان نظم الهى و وحى است. سخيفترين گفتهها در اين زمينه، گفته كسانى است كه گمان
بردهاند از ميانه يك آيه بيش از ثلث قرآن اسقاط شده است. مىگويند: از وسط آيه
«وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتامى فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ