نام کتاب : علوم قرآنى نویسنده : معرفت، محمد هادى جلد : 1 صفحه : 297
آن كه ذات مقدّسش به مبدأ اين
صفات مقرون گردد، موصوف به اين صفات مىباشد. بر خلاف توصيف ديگران كه موجب اتصاف
آنان، همان اقتران ذات آنان به مبادى اين صفات است.
اماميه
كه از سرچشمه زلال مكتب اهل بيت عليهم السّلام بهره گرفته و تعليم يافتهاند اين
مسئله را روشنتر تحليل كرده و راهى ميانه رفتهاند. نه چون اشعرى كه منشأ اتّصاف
ذات حق را اقتران به مبادى اوصاف دانسته و نه چون معتزلى كه اصلا براى اين اتّصاف
منشائى در ذات حق نيافتهاند! بلكه صرفا عين ذات مقدسه را بدون هيچ پيرايه و
پيوستگى منشأ تمامى صفات كمال، جمال و جلال مىدانند، زيرا هر چه وصف كمال در عالم
هستى هست، از ذات او نشأت گرفته و نشايد كه ذات او فاقد كمالات باشد. اگر در ذات
حق به صورت عينيت اين كمالات وجود نداشت، پس وفور كمالات در عرصه وجود از كجا نشأت
گرفته است؟! ازاينرو، ذات حق خود مجمع تمامى صفات كمال مىباشد و هر چه هست از
عين ذات او نشأت گرفته است. نه چيزى بر او عارض گشته و نه قرين او گرديده است. در
ازل او بود و غير او چيز ديگرى نبود. «كان اللّه و لم يكن معه شىء». معناى عينيت
صفات با ذات حق تعالى همين است و تمامى صفات از عين ذات برخاسته است. لذا
مقايسهاى را كه اشعرى انجام داده و صفات بارى تعالى را همگون صفات خلق گرفته،
قياس مع الفارق است. زيرا «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ[1]؛
همانند او چيزى نيست».
مولا
امير مؤمنان عليه السّلام فرمود: «أوّل الدين معرفته و كمال معرفته التّصديق به و
كمال تصديقه به توحيده و كمال توحيده الإخلاص له و كمال الإخلاص له نفي الصفات عنه
لشهادة كلّ صفة أنّها غير الموصوف و شهادة كلّ موصوف أنّه غير الصفة. فمن وصف
اللّه سبحانه فقد قرنه و من قرنه فقد ثنّاه و من ثنّاه فقد جزّاه و من جزّاه فقد
جهله[2]؛ سرلوحه
دين شناخت او (خدا) است و شناخت كامل او باور داشتن او است و باور داشتن كامل او
يگانه دانستن او است و يگانه دانستن كامل او اخلاص ورزيدن نسبت به او است و اخلاص
ورزيدن نسبت به او زدودن هر صفتى