نام کتاب : علوم قرآنى نویسنده : معرفت، محمد هادى جلد : 1 صفحه : 199
به تشديد «طاء» خوانده است،
يعنى «تاء» را در «طاء» ادغام كرده است[1].
در اين باب از اين قبيل خطاهاى قرّاء بسيار آورده شده و آنان را به توهّم و ضعف
درايت وصف كرده است[2].
ايرادهاى
عامّه مردم بر بسيارى از قرائتهاى هفتگانه نيز قابل ذكر است. چه بسا اعتراضات
عامّه مردم، قرّاء را بر آن مىداشت تا از قرائت مورد نظر خود عدول كرده و قرائت
مورد قبول آنان را بپذيرند و اين خود دليل بر آن است كه آنان قرائتى را كه پذيرفته
بودند از روى اجتهاد خودشان بوده است! از جمله اعتراض مردم بر كسائى است. طبق نقل
ابن اثير در «نهايه»، سالى كه مهدى خليفه عبّاسى به حج رفت، در مدينه به كسائى گفت
كه امامت جماعت را به عهده گيرد. او در نماز، «نبىّ» را با اشباع و توليد همزه
قرائت كرد[3]. مردم به
او اعتراض كردند كه در مسجد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله قرآن را اين چنين
مىخوانى، در حالى كه قريش اين قرائت را نپذيرفته است، چنانكه مردى پيامبر صلّى
اللّه عليه و آله را به عنوان «يا نبيء اللّه» خطاب كرد و پيامبر صلّى اللّه عليه
و آله او را نهى كرد و گفت: «ما جماعت قريش، نبىّ را با اشباع همزه نمىخوانيم»[4]
و در روايت ديگر آمده كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گفت: «نام مرا به اينگونه
تلفّظ نكنيد»[5].
ابن
مجاهد گويد: «قنبل (يكى از راويان ابن كثير) براى من نقل كرد كه القواس در سال 237
به وى گفت: با البزّى (يكى ديگر از راويان ابن كثير) ملاقات كن و به او بگو كه تو
«وَ ما هُوَ بِمَيِّتٍ»[6] را
مخفف مىخوانى، در حالى كه با قرائت ما منطبق نيست.
وى
اين موضوع را با البزّى در ميان مىگذارد و او نيز از اين قرائت بازمىگردد»[7].
اگر بزّى اين قرائت را به اجتهاد خود نپذيرفته بلكه متواترا از پيامبر دريافت كرده
بود، بازگشت وى از آن معقول نبود و نيز اعتراض بر او مورد نداشت.
هم
او (ابن مجاهد) نقل مىكند كه محمد بن صالح مىگويد: «شنيدم مردى به