[1] (1) هنگامى كه معاويه
به مرضى كه موجب مرگش گرديد مبتلا شد، پسرش يزيد را خواسته، به او گفت: پسرم؛ من
رنج و محنت سفر و به اينجا و آنجا رفتن [براى بيعت گرفتن از مردم] را از تو كم
كردهام [كنايه از اينكه خودم به شهرهاى مختلف رفتهام و از مردم برايت بيعت گرفتهام]
و كارها را برايت آماده و مهيا ساختهام، دشمنانت را سركوب كرده، گردنكشان عرب را
در برابرت خاضع نمودهام، وحدت و يكپارچگى را برايت فراهم ساختهام. بر سر خلافتى
كه برايت برپا شده از كسى باكى ندارم جز چهار نفر از قريش: حسين بن على و عبد الله
بن عمر و عبد الله بن زبير و عبد الرحمن بن أبى بكر، أمّا عبد الله بن عمر، كسى
است كه بشدت در عبادت فرو رفته [عبادت او را به سختى انداخته است] اگر ببيند غير
از او كسى باقى نمانده [كه بيعت نكرده باشد] با تو بيعت خواهد كرد.
أمّا حسين بن على: كه
أهل عراق در كميناند تا او را به قيام دعوت كنند، اگر عليه تو قيام كرد و تو بر
او چيره شدى از او در گذر، زيرا از خانواده مهمى است و حق عظيمى بر مردم دارد.
أمّا [عبد الرحمن] ابن
أبى بكر: كسى است كه اگر ببيند همراهانش عملى انجام دادهاند او هم همانند آنان
عمل مىكند، هنرى بيش از زنبارگى و خوشگذرانى ندارد
[1] ابى مخنف از عبد الملك بن نوقل بن مساحق بن
عبد الله بن مخرمة نقل مىكند.