هم بودند[1] و از شما
اين تقاضا را مىكردند سزاوار بود خواستهشان را اجابت مىكردى.
(1) قيس به اشعث گفت:
خواستهشان را اجابت كن، قسم به جانم، فردا صبح با تو خواهند جنگيد! عمر بن سعد
گفت: و الله اگر بدانم مىخواهند جنگ بكنند امشب را به آنها مهلت نمىدهم![2] علىّ بن
الحسين [عليه السّلام] مىفرمايد: در اين اثناء پيكى از طرف عمر بن سعد نزد ما
آمد، ايستاد و به طورى كه صدايش به گوش مىرسيد گفت: تا فردا به شما مهلت مىدهيم،
اگر تسليم شويد شما را نزد امير عبيد الله بن زياد مىفرستيم و اگر از تسليم شدن
بپرهيزد شما را رها نخواهيم كرد.[3]
[1] چون ديلميان پس از شكست ساسانيان از سپاه
اسلام، سرسختانه مقاومت مىكردند و مانع ورود مسلمانان به مازندران و گيلان
مىشدند مسلمانان عرب نيز با آنان به سختى رفتار مىكردند و اين رفتار سرسختانه
طرفين در ميان مردم آن زمان به صورت ضرب المثل در آمده بود از اين رو عمرو بن
حجّاج عصر تاسوعا به عمر بن سعد گفت، اگر ديلميان كافر از شما يك شب مهلت
مىخواستند سزاوار بود بپذيريد، چه رسد به اينها كه از ديلميان نيستند.
[2] تاريخ طبرى، 5/ 416 و 417، به نقل از أبى مخنف
از حارث بن حصيرة از عبد الله بن شريك عامرى كه از اصحاب امام سجاد عليه السّلام
بود و احتمالا اين خبر را از آن حضرت نقل كرده است و شيخ مفيد تنها تقاضاى مهلت
امام عليه السّلام براى نماز و دعا را همراه با اندكى تغيير ذكر كرده است، ر ك:
ارشاد 2/ 90 و 91.
[3] تاريخ طبرى، 5/ 417 و 418، به نقل از أبى مخنف
از حارث بن حصيرة از عبد الله بن شريك عامرى و ارشاد شيخ مفيد، 2/ 91، با كمى
تغيير.