را به خدا مبادا به سوى حسين بروى و مرتكب معصيت پروردگارت
شده، قطع رحم[1] بكنى! و
الله اگر مال و دنيايت يكسره از دستت بيرون رود و حتى اگر حكومت روى زمين از آن تو
باشد و از كفت خارج شود بهتر از آن است كه در حالى كه خون حسين را بر گردن دارى در
پيشگاه خدا حاضر شوى! عمر بن سعد گفت: اگر خدا بخواهد چنين خواهم كرد.[2] (1) [سلسله
أخبار أبى مخنف] در روايت طبرى اينجا قطع شده و به نزول ابن سعد در كربلا منتقل
مىگردد. ولى طبرى اين خلاء را با نقل خبرى از عوانة بن حكم پر مىكند، از اين رو
ما به ناچار خبر عوانه را براى ايجاد ارتباط بين حلقههاى حوادث نقل مىكنيم. هشام
از عوانة بن حكم از عمّار بن عبد الله از پدرش عبد الله بن يسار روايت كرده كه
گفت:
نزد عمر بن سعد رفتم در
حالى كه او مأمور به حركت به سوى حسين [عليه السّلام] شده بود. به من گفت: أمير
به من دستور داده كه به طرف حسين بروم ولى من اين مأموريت را نپذيرفتم.
گفتم: خدا تو را هدايت
كند و به حق و حقيقت برساند، قبول مكن، اين كار را انجام نده و به سوى حسين حركت
مكن! مىگويد: از پيش او بيرون آمدم يكى آمد و گفت: عمر بن سعد دارد مردم را به
جنگ با حسين دعوت مىكند.
مىگويد: [دوباره] نزدش
آمدم، [ديدم] نشسته است، وقتى مرا ديد رويش را برگرداند، فهميدم تصميم گرفته به
سوى حسين حركت كند لذا از نزدش بيرون آمدم.
[1] غالباً بنى هاشم دامادهاى بنى زهره بودند از
اين رو عمر بن سعد كه از بنى زهره بود به نوعى با حسين عليه السّلام كه از بنى
هاشم محسوب مىشد ارتباط رحمى داشت.
[2] تاريخ طبرى، 5/ 409، ادامه خبر عقبة بن سمعان
و أبو الفرج اصفهانى ماجراى حكومت رى در قبال پيشنهاد قتل امام حسين عليه السّلام
را با كمى تغيير ذكر كرده است، رك: مقاتل الطالبيين، 74، به نقل از أبى مخنف از
عبد الرحمن بن جندب از عقبة بن سمعان.