نگيريم و يا [طعم شهادت] را همانطور كه برادرمان چشيد نچشيم،
رهايشان نمىكنيم.[1] [عبد الله
بن سليم و مذرى بن مشمعلّ] مىگويند: [در اين حين] حسين [عليه السّلام] به ما
نگاه كرد و فرمود: بعد از اينها [يعنى مسلم و عبد الله بن بقطر] زندگى خيرى ندارد!
[از اين جمله] ما فهميديم كه او عزمش را بر ادامه اين مسير جزم كرده است. لذا
گفتيم: خدا برايت خير پيش آورد.
[امام عليه السّلام]
فرمود: خدا شما را رحمت كند.
سپس منتظر ماند تا اينكه
سحر شد و به جوانان و بندگانش گفت: آب زيادى بگيريد، آنها هم آب زيادى گرفتند و از
آنجا رفته، به حركت ادامه دادند تا به [منزل] زباله رسيدند.[2]
(1) در [منزل] زباله
[خبر] كشته شدن برادر شيرى [امام عليه السّلام] عبد الله بن بقطر به ايشان رسيد،[4] نامه را به
مردم نشان داد و [با صداى بلند خواند]:
بسم الله الرحمن الرحيم؛
خبر بس ناگوارى به ما رسيده! مسلم بن عقيل و هانى بن عروة و عبد الله بن بقطر كشته
شدهاند، شيعيانمان ما را تنها گذاردهاند! هر كس مىخواهد برگردد، برگردد! حقى از
ناحيه ما بر گردن او نيست؛ مردم از او
[1] تاريخ طبرى، 5/ 397، به نقل از أبى مخنف از
عمرو بن خالد از زيد بن على بن حسين و از داود بن على بن عبد الله بن عباس و ارشاد
شيخ مفيد، 2/ 75، با اندكى تفاوت.
[2] تاريخ طبرى، 5/ 398، به نقل از أبى مخنف از
أبى جناب كلبى از عدىّ بن حرمله و ارشاد شيخ مفيد، 2/ 75، با كمى تفاوت.
[3] براى كسى كه از كوفه به مكه مىآيد بين واقصه
و ثعلبيه واقع مىشود. رك: معجم البلدان 3/ 129.
[4] تاريخ طبرى، 5/ 398، به نقل از أبى مخنف از
ابو على أنصارى از بكر بن مصعب مزنّى و ارشاد شيخ مفيد، 2/ 75، با اندكى تغيير.