زيرا هر يك از موجودات امكانى نيز حصهاى از وجود است مثلا
موجود ممكن آميخته بقيد عدمى و ماهيت است ولى وجود ساحت كبريائى حقيقت وجود و
بساطت وجود است بلكه حقيقت تفاوت ميان خالق و مخلوق بامور عدميه است كه مراتب
نقصان و قصور وجود است.
و نيز اعدام بماهى اعدام
كه فاقد وجود ميباشد زيرا در وجود نيست جز حقيقت وجود كه از رشحات و فيضان آنست و
قوام هر حدى از حدود وجود بمحدد خالق آنست و تمام هر شىء بكمال حقيقت آنست و ساحت
كبريائى در هر شىء از اشياء است از نظر اينكه ساحت كبريائى خالق و قيوم است و
مخلوق قائم باو است.
قوله عليه السلام: اذ هو منقطع
الكيفوفة و الاينونة:
كيفوفت اسم مصدر از كيف
گرفته شده و هم چنين اينونة از اين گرفته شده اسم مصدر بمعناى چگونگى و عرض است و
اينونة بمعناى عرض و چگونگى مكانى است و ساحت قدس از هر چگونگى منزه است زيرا خالق
عرض و موضوع عرض و چگونگى است و خالق و مخلوق هرگز در رتبه وجودى يكسان نخواهد بود
هم چنان كه قيوم با قائم و نور با سايه يكسان نخواهد بود و دخول در اشياء از نظر
قيوميت است نه بمعناى امتزاج كه از صفات اجسام است و نه بمعناى دخول و جزئيت است.
بلكه هر موجود امكانى بر
حسب تحليل دو جزء خواهد داشت اصل طبيعت وجود و ديگر حد خاص كه از نظر قصور وجود و
آميختگى آن بعدم و ماهيت است كه هرگز بهرهاى ماهيت از وجود ندارد و باقى نمىماند
جز حقيقت و صرف وجود و بسيط و نظر باينكه هر يك از مراتب نقصان مصداق بعض معانى
است كه بآنها ماهيت گفته مىشود پس از قيد ممكن از واجب امتياز خواهد داشت