بسى مردمان را بجويم و كسى از آنان نشانى ندهد و خود
نمىيابمشان، به راستى كه هر كس گمگشته باشد[1]
به رهجويى پردازد.
به جان خودم سوگند، اينك
كار از كار گذشته و امر خداى شكوهمند رخ نموده است.
درباره مردمى كه اهل
صفّين و اصحاب جمل را كشتند، چه گمان مىرود؟
آيا با آن ستمى كه
كردند، خواب آرامى دارند؟ يا با بيم و هراس شب را به روز آرند؟
و طلبة بن قيس بن عاصم
منقرى سرود:
اذا فاز دونى بالمودّة مالك
و صاحبه الادنى عدىّ بن حاتم ...
چون مالك[2] و يار
نزديك او عدىّ بن حاتم، پيش از من به عالم مودّت ره يافتند، و شريح بن هانى نيز
پيشتر از من بدان پايگاه نائل شده است، چگونه در كارهاى گران ندايى از ما برخيزد و
ادّعايى توانيم كرد؟
و اگر مرا گويند: اى طلب
بن قيس عاصم، آيا تو در راه فداييان على جانبازى مىكنى[3]؟
گويم: آرى، وجود خويشتن
را فداى او خواهم، و نيز رواست كه تمامى بنى سعد را فداى بنى هاشم كنيم.
[ديدار معاويه با عامر
بن واثله]
نصر: عمرو بن شمر، از
جابر جعفى كه گفت: شنيدم تميم بن خديم[4]
ناجى مىگويد:
چون كار معاويه استوار
شد، هيچ چيز را بيش از ديدار با عامر بن واثله خوش نداشت و همواره بدون نامه
مىنوشت و اظهار مهربانى مىكرد تا نزدش آمد. چون بيامد او را از داستان اعراب
روزگار جاهلى باز پرسيد. (راوى) گويد: در اين هنگام عمرو بن عاص و تنى چند همراه
وى، وارد شدند. معاويه به ايشان گفت: آيا اين را
[1] متن از روى اللسان( 4: 433)« من كان اضلّ» و
در اصل به خطا[ من قال اضلّ].
[2] مراد مالك بن حارث، معروف به اشتر نخعى است، و
در اصل به خطا[ هالك] آمده است.
[3] متن به تصحيح قياسى« و لو قيل من يفدى عليّا
فديته» و در اصل[ و لو قيل بعدى من على ...].
[4] در متن« بن خديم» آمده ولى چنان كه در پا برگ
صفحات 231 و 335 اشاره شد وجه درست آن« بن حذلم» تواند بود.