responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پيكار صفين (ترجمه وقعة صفين) نویسنده : نصر بن مزاحم؛ مترجم پرويز اتابکي    جلد : 1  صفحه : 756

كرده ايم. از اين رو پيش افتاد و خدا را سپاس و ستايش كرد و گفت: اى مردم، ما در كار اين امّت نگريستيم و ديديم هيچ چيز كارسازتر و التيام بخش‌تر از آن نيست كه كارهاى امّت به اختلاف نكشد[1]. بنا بر اين رأى من و همتايم، عمرو بر اين قرار گرفت كه على و معاويه را خلع كنيم و تعيين آينده اين امر را به شورايى از مسلمانان بسپاريم كه هر كس را خوش دارند به ولايت امور خويش گمارند.

اينك من على و معاويه را خلع كردم. شما خود كار خويش را به دست گيريد و هر كس را شايسته مى‌دانيد به ولايت بر خود گماريد. سپس به كنارى رفت و نشست.

اختلاف هنگام اعلام نتيجه داورى‌

آنگاه عمرو بن عاص در جاى او ايستاد و خدا را سپاس و ستايش كرد و سپس گفت: اين مرد آنچه شنيديد بگفت و مولاى خود را خلع كرد، من نيز مولاى او را، همچنانكه او وى را خلع كرد، خلع كردم و مولاى خود معاويه را [بر خلافت‌] استوار مى‌دارم. وى دست نشانده و دوستدار عثمان و خواستار انتقام خون او، و شايسته‌ترين مردم بدين مقام است. ابو موسى به او گفت: خدايت كامروا نكند كه به غدر ناپيمانى كردى و فجور ورزيدى، به راستى در مثل به سگ مانى كه:

إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ‌ ...- اگر او را تعقيب كنى و يا به حال خود گذارى پارس كند[2] ... تا پايان آيه. (راوى) گويد: پس عمرو بدو گفت: راستى را كه تو در مثل به درازگوش مانى‌ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً- درازگوشى كه كتابى چند بر پشت كشد[3] ... تا پايان آيه.» شريح بن هانى به عمرو حمله كرد و تازيانه بر سر و رويش كوفت و پسر عمرو به شريح حمله نمود و با تازيانه او را بزد، و مردم برخاستند و ميانه را


[1] متن از روى شنهج« و المّ لشعثها من ألّا تتباين امورها» و در اصل‌[ الم لشعثها الا نبتر امورها]( به اين تعبير يعنى هيچ چيز كارسازتر و التيام‌بخش‌تر از آن نيست كه كار امّت را ناقص نداريم« و استخوان لاى زخم نگذاريم».- م.)

[2] الاعراف، 176

[3] الجمعة، 5

نام کتاب : پيكار صفين (ترجمه وقعة صفين) نویسنده : نصر بن مزاحم؛ مترجم پرويز اتابکي    جلد : 1  صفحه : 756
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست