ميان ما داورى كند. على به ايشان گفت: ما قرآن را در ميانه
خويش داور كردهايم و ديگر جنگ روا نيست تا بنگريم قرآن بر چه داورى كند.
راوى گويد:
معاويه به على نوشت:
«اما بعد، خداوند به ما و تو عافيت دهد. اينك براى تو فرصتى پيش آمده است كه
بدانچه موجب صلاح كار امّت و الفت بين ماست پاسخ دهى، من حقّ خود را مىشناسم ولى
صلاح امّت را در چشمپوشى و بخشايش مىدانم و به چيزى كه هماره آيد و رود چندان شوق
نورزم. بر پا داشتن حق ميان ستمگر و ستمديده و تكليف امر به معروف و نهى از منكر
مرا بدين كار واداشت.
از اين رو دعوت به
پذيرفتن داورى كتاب خدا در ميان ما و تو نمودم، چه جز آن ميانه ما و تو جامعى ديگر
نباشد. آنچه را قرآن زنده مىدارد، زنده كنيم و آنچه را قرآن مىميراند، بميرانيم.
و السلام.»
نامه على به عمرو
على به عمرو بن عاص
نامهاى نگاشت و [چنين اندرزش داد و هدايتش نمود]: «اما بعد، به راستى دنيا چنان
است كه آدمى را از هر چيز جز خود باز دارد و دنيادار از دنيا بهرهاى نبرد مگر
آنكه هر نصيبى يابد باب حرص و آزش گشادهتر و ميلش به دنيا فزونتر شود و هرگز دنيا
طلب از آنچه به دست آورده است، به خاطر آنچه نصيبش نيامده، بىنياز نگردد، و در پس
اين همه بايد آنچه را گرد آورده به ترك گويد و از آن دل بر كند، و نيكبخت آن كه از
سرنوشت ديگران عبرت گيرد. اى ابا عبد اللّه ارج و اجر خود را مكاه و خود را با
معاويه در باطلگرايى او همداستان مخواه.»
نامهنگارى على و عمرو
بن عاص
عمرو بن عاص در پاسخش
نوشت: «اما بعد، آنچه موجب صلاح كار و الفت بين ماست همانا بازگشت به حقّ است، ما
قرآن را در ميانه خود داور قرار داده