نصر: فضيل بن خديج مرا
از مردى نخعى روايت كرد كه گفت:
ديدم ابراهيم بن اشتر بر
مصعب بن زبير وارد شد و (مصعب) احوال و اوضاع را از او پرسيد[1]. وى گفت من نزد على
بودم كه به اشتر پيام فرستاد نزد او باز آيد. و [اشتر] بر سپاه معاويه چيره شده
بود و نزديك بود كار را فيصله دهد. پس على يزيد بن هانى را از پى او فرستاد و پيام
داد:
«نزدم بيا.» وى نزد اشتر
رفت و فرمان را به او ابلاغ كرد. اشتر گفت: نزدش باز گرد و به وى بگو: اينك وقت آن
نيست كه بر تو روا باشد مرا از سنگرم بازخوانى و بردارى. من از خداوند اميد دارم
كه پيروزم سازد، در كارم شتاب مفرما. يزيد بن هانى نزد على باز آمد و او را آگاه
كرد. به محض آنكه وى به نزديك ما رسيد خروش و غريو سپاه اشتر برخاست و دلايل فتح و
پيروزى عراقيان و نشانههاى شكست و تيرهبختى شاميان ظاهر شد، امّا آن گروه (معترض
و مخالفان ادامه جنگ) گفتند: به خدا سوگند كه تو به اشتر فرمان ادامه جنگ با آنان
دادهاى. گفت: مگر نديديد كه من فرستاده خود را [نزد او] فرستادم؟، مگر نه اين كه
من فاش در برابر خود شما با او سخن گفتم و شما خود شنيديد؟ گفتند: به او فرمان
صريح ده كه نزدت باز گردد، و گر نه به خدا سوگند كه تو را معزول مىكنيم. گفت: اى
يزيد، آوخ[2] بر تو
(بدين پيامگزارى)، به او بگو: «نزد من آى كه فتنه در گرفته است.» يزيد (ديگر بار)
نزد اشتر رفت و او را آگه ساخت. اشتر گفت: آيا به سبب بر آوردن قرآنها[3]؟ گفت: آرى.
گفت: به خدا سوگند، آن دم كه قرآنها را بر آوردند هرگز
[1] سائل مصعب بن زبير است ولى در شنهج به تحريف
آمده:[ قال: سألت مصعب بن ابراهيم بن الاشتر عن الحال كيف كان- گفت: من از مصعب بن
ابراهيم بن اشتر! پرسيدم كه حال چگونه بود؟].
[2] متن« ويحك» كه در مورد تهديد به معنى« واى بر
تو» و در مورد تحبيب به مفهوم« افسوس بر تو» آمده و گاه از سر دلسوزى و ترحّم به
معنى آفرين و تحسين نيز گفته مىشود و در اينجا مراد مفهوم اخير آن است.- م.
[3] متن و اصل مطابق طبرى( 6: 27)« الرّفع هذه
المصاحف» و در شنهج[ أ برفع ...].