چون دريافتى كارزار نيرو گرفته و كارت زار شده است به
چارهانديشى پرداختى و عقلت فزونى گرفت.
در برابر قيس يا عدىّ بن
حاتم و اشتر، تنى چند ناآزموده را[1] كه به
پيكار گماشتى چه ارزشى باشد.
در برابر (شهسوارى چون)
مرقال، عمرو را علم كردى، در حالى كه او (در برابر اين) چون شير بيشه است در برابر
كفتار.
و سعيد، شهسوار همدان كه
چون نيزهاش را بجنباند جانها را بربايد.
چون سم اسبان در آوردگاه
گرد برانگيزد، با شمشير خود بسى زره پوشيدگان را از پاى افكند.
تو ناكام بازگشتى و
بدانچه مىخواستى دست نيافتى مگر اسبى فرسوده كه جان خود را به مدد آن نجات دادى.
دست از آنان بدار! نه،
به خدا، تو را ياراى رويارويى آشكار با ايشان نيست، پس براى غلبه بر ايشان به
نيرنگ متوسل شو[2].
[سرزنش معاويه به
عمرو]
راوى گويد:
معاويه نيز آشكارا عمرو
را به باد سرزنش گرفت [و او را توبيخ و نكوهش كرد] و گفت: من هنگامى كه بر همان
قرارى كه با شما نهاده بودم، به مصاف سعيد ابن قيس و گروه همدانيان رفتم، رفتارم
با شما منصفانه بود (و به وظيفه خود درست عمل كردم) ولى به راستى كه تو مردى جبون
و ترسويى. عمرو خشمگين شد و گفت: اى معاويه، به خدا سوگند اگر على خود بر تو تاخته
بود هرگز به ميدانش نمىرفتى، اگر چنان كه ادعا مىكنى بويى از شجاعت برده بودى
مىبايست هنگامى كه على تو را به مبارزه تن به تن طلبيد به ميدانش مىرفتى. عمرو
در اين باره چنين سرود:
[1] متن به تصحيح قياسى« أغمارك الجدعا» و در
اصل[ ... الخدعا] و در شنهج[ ... الجذعا].
[2] متن از روى شنهج« فاعمل لقهرهم خدعا» و در
اصل[ فانظر تطيقهم خدعا].