شمشير زدن من بر گروه
دلاوران و تاراندن ايشان چون ضربات نوجوان قهرمانى است كه همه را به بازى گيرد.
آن ضربههاى كوبنده و
مرگبار در انبوه غبار آوردگاه، آنگاه كه برقهاى سرخ درخشان چون شهاب مىجهد.
بدان شمشير كه فوجها را
مىشكافد و در هم مىريزد[2]، آرى
پايدارى و استوار- گامى سرانجام ستودهاى دارد[3].
پرچم بستن معاويه
آنگاه كه معاويه، در
نخستين برخوردهاى صفّين براى اشخاصى از (قبيله) مضر از جمله بسر بن ارطاة، و عبيد
اللّه بن عمر، و عبد الرحمن بن خالد بن وليد، و محمد و عتبه پسران ابو سفيان پرچم
بست و بدين وسيله قصد بزرگداشت و ارتقاى درجات ايشان را نمود، پارهاى از رجال
يمنى از اين اقدام اندوهگين شدند و مىخواستند پرچمدار و فرمانده آنان فقط از
خودشان باشد.
سخن عبد اللّه بن حارث
سكونى به معاويه
از اين رو مردى كندى كه
او را عبد اللّه بن حارث سكونى مىناميدند برخاست و گفت: اى معاويه، من چيزى
گفتهام، گوش دار و آن را همچون اندرزى از من بپذير. گفت: بگو. گفت:
معاوى احييت فينا الاحن
و احدثت فى الشّام ما لم يكن ...
اى معاويه تو در ميانه
ما بذر كين كاشتى و در شام رسم تازهاى نهادى كه زين
[2] متن« ... فى تهتهة الكتائب» و ممكن است[
نهنهة، با دو نون دور راندن] باشد.
[3] مراد از اين ابيات كه پس از آن حركت وقيحانه و
زبونانه عمرو عاص سروده شده اين است كه امير مؤمنان مىفرمايد من مرد پيكار
دلاورانه با انبوه دليران و زورآوران هستم نه اهل ضعيفكشى و هماوردى با افرادى
زبون چون عمرو بن عاص كه براى حفظ جان خود به چنين حركات پستى دست مىزنند.- م.