responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پيكار صفين (ترجمه وقعة صفين) نویسنده : نصر بن مزاحم؛ مترجم پرويز اتابکي    جلد : 1  صفحه : 530

[ياد آورى از صفّين نزد معاويه‌]

نصر: عمر بن سعد، از شعبى براى ما روايت كرد كه گفت:

(چندى بعد) معاويه پس از سال جماعت (بيعت عام) و صلح (امام) حسن عليه السلام از صفّين ياد آورد و به وليد بن عقبه گفت: اى وليد، به روز صفّين آنگاه كه آتش جنگ زبانه مى‌كشيد و از هر كران شراره مى‌باراند و مردان بر سر شرف تبار خويش پيكار مى‌كردند، كدام يك از عموزادگانت برتر بودند؟ گفت: «آنگاه كه دامنه پيكار گسترده شد همگى مردانه مى‌كوشيدند و مردان تا كمر غرقه به خون بودند و با ناوكهاى دلدوز و تيغهاى برّان داد مردى و مردانگى مى‌دادند.» سپس عبد الرحمن بن خالد بن وليد گفت: به خدا سوگند، يكى از روزهاى عظيم را بر خودمان به عيان ديدم كه اژدهايى دمان همچون كوهى استوار كه گرد از آوردگاه بر آورده و ميانه ما و افق حايل شده بود، بر ما هجوم آورده است. او ...[1]، بر اسبى سياه كه سم بر زمين مى‌كوفت سوار بود و از چپ و راست شمشير مى‌زد و بسان هيونى مست و جوان در جنبش و در خروش بود و چون رزم‌آورى توفنده از خشم دندان مى‌نمود. معاويه گفت: به خدا سوگند هم اكنون نيز او (يعنى على) را در برابر نظر دارم و مى‌بينم كه انتقامجويانه مى‌جنگد و شمشير مى‌زند و مردان را از مركبها به زير مى‌افكند[2].

[على معاويه را به هماوردى مى‌خواند]

نصر: و عمر بن سعد از شعبى براى ما روايت كرد كه گفت:

على به معاويه پيام فرستاد: به جنگ تن به تن با من آى و اين دو سپاه را از كشتار معاف دار، هر يك از ما ديگرى را كشت حكمرانى از آن او باشد. عمرو (به معاويه) گفت: «... مرد سخنى منصفانه با تو گويد.» معاويه گفت: «من خوش ندارم به هماوردى اين دلاور هيجان زده روم، اى عمرو شايد تو به حكومت (بعد از من)


[1] يعنى على عليه السلام.- م.

[2] اين عبارت در شنهج نيامده است.

نام کتاب : پيكار صفين (ترجمه وقعة صفين) نویسنده : نصر بن مزاحم؛ مترجم پرويز اتابکي    جلد : 1  صفحه : 530
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست