چنان كه روياروى هم ايستاده بوديم و به يك ديگر مىنگريستيم[1] ولى ديگر
هيچيك از دو طرف تاب و توان حركت و ادامه پيكار با حريف را نداشت. چون شب سوّم به
نيمه رسيد معاويه و سپاهش از آوردگاه بازگشتند، و على عليه السلام در همان شب بر
كشتگان مىگذشت و به جانب اصحاب محمد صلّى اللّه عليه، كه بسيارى از ايشان كشته
شده بودند، و ياران (مقتول) خويش مىرفت و به خاكشان مىسپرد.
ولى كشتگان ياران معاويه
بيشتر بودند. در آن شب، از ايشان، شمر بن ابرهه كشته شد و گروهى از ياران على نيز
در همان روز شهيد شدند.
از اشعار صفّين
عمّاره چنين سرود:
قالت أمامة: ما للونك شاحبا
و الحرب تشحب ذا الحديد الباسل ...
«أمامه»
به من گفت: چرا رنگ رخسارت پريده است؟ (گويم) جنگ رنگ از چهره هر دلاور شمشير زن
نيز مىبرد.
كجا پدرت (با همه دلاوريهايش)
با چهرهاى ناپريده رنگ ميان انبوه لشكريان سوار بر مركب ايستاده است؟
در حالى كه فوجها
پيرامونش را گرفته باشند و وى ايشان را پيش راند؟ چون شيران شرزه با نيزههاى
خوشدست جانشكار.
و در حالى كه پلك ديدگان
گروهها از برق شمشيرهاى درخشان كه چون شراره مىجهند به هم بر آيد و تنگ شود؟
گفتند (خلقى) با معاوية
بن حرب بيعت كردند و جنگ، چون شتر جوان مستى، به تك در آمده است.
من زره پوشيده، صف
همگنان را شكافتم[2] و به ميدان
در آمدم و درگير پيكار شدم و دست به كشتار (دشمن) زدم[3].
[1] در نسخه اصل بعد از اين جمله آمده است[ حتى
صرنا قياما] كه عبارت مكرّرى است.
[2] متن« مخترما ...» و در اصل به تحريف[ محترما
...].
[3] در اصل پس از اين بيت آمده است[ و يقرقعونه
كقرن الحائل] كه شايد روايت تحريف شده يكى از مصراعهاى دوم ابيات پيشين باشد.