رويداد را كه شيباء (زن زفاف كرده) از ياد نمىبرد، يعنى هرگز
گوهررباى خويش را فراموش نمىكند، از ياد نمىبرم.
نصر: شيباء: زن دوشيزه
به شب زفاف را گويند كه شوهر خويش را كه حقّه سر به مهر او را بر گشوده است هرگز
فراموش نمىكند و نيز (مادر) هرگز قاتل نخستين فرزندش را از ياد نمىبرد. من نيز
همان گونه قتل عثمان را فراموش نمىكنم.
پاسخ زياد
اما نامهاى كه به زياد
نوشته بود متضمّن بيم و تهديد بود، و زياد گفت: «واى بر معاويه پسر جگرخواره و
پناهگاه منافقان و ته بساط احزاب (مخالف اسلام)، مرا تهديد مىكند و بيم مىدهد،
در حالى كه ميان من و او پسر عمّ محمد قرار دارد و هفتاد هزار تن از پيروان گوش به
فرمان همراه اويند[1]. شمشيرهاى
خود را آخته و برابر چانههايشان برآوردهاند، و هيچيك از آنان از آوردگاه روى
نتابد تا مرگ را بچشد و جان بازد.
سوگند به خدا اگر نوبت
جنگ به من رسد به يقين بينند كه من «احمر»، غلامى بس شمشير زن هستم.» نصر: و مرادش
از «احمر» يعنى من غلامى هستم. ولى چون معاويه مدّعى برادرى او با خود شد عربى
(نژاده و) [منافى[2]] گشت.
[آنچه معاويه زير نامه
ابو ايّوب نوشت]
[نصر گفت:] و [عمرو بن
شمر روايت كرد كه:
معاويه] زير نامه ابو
ايّوب نوشت:
أبلغ لديك ابا ايّوب مألكة
أنّا و قومك مثل الذّئب و النّقد ...
اى ابا ايّوب، پيامى از
من به نزديكانت برسان و (بگو) مثل ما با قوم و همدستان تو مثل گرگ و برّه است.
[1] متن« و معه سبعون الفا طوائع» و در شنهج( 2:
281)[ سبعون الفا سيوفهم على عواتقهم، يطيعونه فى جميع ما يأمرهم هفتاد هزار تن با
اويند كه شمشيرهايشان را حمايل گردن كردهاند و هر چه فرمايد از او فرمان برند].
[2] منافى، يعنى منسوب به عبد مناف- پا برگ شماره
2 صفحه 502