على گروهى را فرستاد تا
از رسيدن نيروى پشتيبانى به معاويه جلوگيرى كنند، و معاويه نيز ضحّاك بن قيس فهرى
را با گروهى به مقابله آنان فرستاد كه ايشان را از ميان برداشتند و جاسوسان على
آنچه را گذشت گزارش دادند. على به ياران خويش گفت: در اين مورد چه صلاح مىدانيد؟
پارهاى گفتند به نظر ما بايد چنين كنيم و پارهاى گفتند چنان كنيم. چون آراء
مختلف را سنجيد فرمود: صبحگاه بايد بر آنان تاخت. سپيده دم روز بعد هجوم اصلى
پيكار صفّين صورت پذيرفت و در حالى كه عراقيان بر كشتگان حمصيان، و شاميان بر
كشتگان مردم عاليه دست يافته بودند، شاميان شكست خوردند و عتبة بن ابى سفيان بيست
فرسنگ از ميدان نبرد گريخت تا به شام رسيد.
شعر نجاشى درباره فرار
عتبه
نجاشى در اين باره
قصيدهاى كه چنين آغاز مىشود سرود:
لقد أمعنت يا عتب الفرارا
و اورتك الوغى خزيا و عارا ...
اى عتبه در گرداب فرار
كاملا فرو رفتى و اين جنگ ننگ و رسوايى براى تو به ميراث نهاد.
اين نامردى تو را كس
نستايد، جز تردامنى ناشناس كه چون او را به آوردگاه كشاندى از ترس پيشابش روان شده
بود.
شعر كعب بن جعيل
درباره روزهاى صفّين
كعب بن جعيل [كه شاعر
اهل شام بود، پس از بر آوردن قرآنها، روزهاى صفّين را به ياد مىآورد و معاويه را
(چنين) بر مىانگيزد]:
معاوى لا تنهض بغير وثيقة
فانّك بعد اليوم بالذّلّ عارف ...
اى معاويه بى پشتوانه از
جاى برمخيز زيرا تو پس از آن روز (صفّين) خوارى را شناختهاى.
عبيد اللّه را در ميدان
تنها، تكيه داده بر پشتهاى وا نهاديد كه خون از دهانش روان و رگهايش خونفشان بود.