responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پيكار صفين (ترجمه وقعة صفين) نویسنده : نصر بن مزاحم؛ مترجم پرويز اتابکي    جلد : 1  صفحه : 469

كشته شدن ذو الكلاع‌

ذو الكلاع پيشتر شنيده بود كه عمرو بن عاص مى‌گويد:

پيامبر خدا صلّى اللّه عليه به عمّار بن ياسر فرمود: «تو را آن گروه ستم‌پيشه مى‌كشند و آخرين نوشابه‌اى كه خواهى نوشيد آميزه شير و آب است». از اين رو ذو الكلاع از آن پيش كه عمّار از پا در آيد، به عمرو گفت:

واى بر تو، پس اين چه رفتارى است كه با او مى‌كنيد؟ و عمرو گفت: او (به اين وسيله) [از ابو تراب جدا مى‌شود] و نزد ما باز خواهد گشت. پس (چون) عمّار در همراهى على از پاى در آمد، و ذو الكلاع در همراهى معاويه، عمرو گفت: اى معاويه به خدا، نمى‌دانم از كشته شدن كداميك از آن دو شادمان‌ترم. به خدا، اگر ذو الكلاع زنده مى‌ماند و تنها عمّار كشته مى‌شد (ذو الكلاع) تمام قوم خود را متمايل به على مى‌كرد و سپاه ما را[1] بر ما مى‌شوراند و تباه مى‌كرد.

راوى گفت:

مردى پيوسته مى‌آمد و به معاويه و عمرو مى‌گفت: من عمّار را كشتم، و عمرو به او مى‌گفت: هنگام مرگش از او چه شنيدى كه بگويد؟ ولى وى پاسخ آشفته مى‌داد. تا [ابن‌] جون بيامد و گفت: من عمّار را كشتم. پس عمرو به وى گفت: آخرين سخن او چه بود؟ گفت: شنيدم مى‌گويد:

«امروز يارانم، محمد و گروه او را ديدار خواهم كرد.» پس عمرو به وى گفت: راست مى‌گويى، تو خونش را ريخته‌اى ولى به خدا سوگند كه بهره‌اى به دست نياوردى و پروردگارت را خشمگين كردى.

[آنچه پيرامون كشته شدن عمّار بن ياسر آمده است‌]

نصر، از عمرو بن شمر، گفت: اسماعيل السّدى، از عبد خير همدانى گفت:

در يكى از روزهاى نبرد صفّين ديدم تيرى به عمّار بن ياسر افكندند و او بيهوش شد و نماز ظهر و [نه‌] مغرب و [نه‌] عشاء و نه بامداد را به جا نياورد، سپس چون به‌


[1] متن« و لأفسد علينا جندنا» و در شنهج‌[ ... امرنا كار ما را بر ما تباه مى‌كرد].

نام کتاب : پيكار صفين (ترجمه وقعة صفين) نویسنده : نصر بن مزاحم؛ مترجم پرويز اتابکي    جلد : 1  صفحه : 469
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست