[نصر گفت: عمرو بن شمر ما را حديث كرد و گفت:] (عمّار) به
پيكار بيرون شد[1] و صفوف
سواران با يك ديگر نظام گرفتند و كسان به پيشروى پرداختند، و عمّار زرهى [سپيد]
پوشيده بود و مىگفت: اى مردم، به بهشت خوش در آييد و يقين داريد. پس مردم پيكارى
سخت كردند كه كس مانندش نشنيده بود، و شمار كشتگان فزون شد و كار بدانجا كشيد كه
هر رزمنده دست يا پاى مردى را به بند چادر خود بسته بود. اشعث (در اين باره) گفت:
پناهگاهها و سراپردههاى فلسطينيان را ديدم اما پناهگاه و سراپرده و پايه و چادرى
نمانده بود مگر آنكه دست يا پاى مردى را به ريسمانى بدان بسته بودند. ابو سماك
اسدى مشكى آب و تيغهاى[2] آهنين
برداشته بود و چون مجروحى را مىديد كه هنوز رمقى داشت نزدش مىنشست و مىپرسيد: امير
مؤمنان كيست؟ اگر مجروح مىگفت: على، خونش را مىشست و آب به وى مىنوشاند و اگر
خاموش مىماند بدان تيغ[3] او را
مىزد تا بميرد [و آبش نمىداد] (راوى) گفت: از اين رو وى را «آبرسان» ناميده
بودند.
[عمّار بن ياسر و هاشم
ابن عتبه]
نصر، از عمرو بن شمر، از
جابر كه گفت: شنيدم شعبى مىگويد: احنف بن قيس گفت:
به خدا، من نزديك عمّار
بن ياسر بودم و ميان من و او مردى از بنى شعيراء[4] قرار داشت، با هم پيش
رفتيم تا به هاشم بن عتبه رسيديم، عمّار به او گفت:
پدر و مادرم فدايت، (به
آن سوى) حمله كن، و به گوشهاى از جناح راست سپاه
[1] متن« و خرج الى القتال»، يعنى عمار به پيكار
بيرون آمد، و در شنهج( 2: 273)[ فخرجت الخيول الى القتال فوجهاى سوار به پيكار
بيرون آمدند].
[3] متن از روى شنهج« بالسّكّين با آن كارد» و در
اصل[ بسكّين]( و مراد همان تيغ سلمانى است.- م.)
[4] بنو الشعيراء، طايفه بنو بكر بن اد بن طابخه
هستند. و در اصل[ بنى السفير] آمده كه چنين نامى را در ميان قبايل عرب
نيافتهام.- القاموس و اللسان ماده« شعر» و المعارف، 34