قبايلى در آوردگاه ديديم كه نسبهاشان به حضرموت و مردم جند[1] مىرسيد.
آن سواران (دشمن) را به
روز پنجشنبه و عيد[2] و شنبه و
سپس يكشنبه (در ميدان) ديديم، كه نيروهاى امدادگرشان پشت گوششان[3] بود ولى ما
را جز خود و همّت خويش مددكارى نبود.
چون آنان از پدران خويش
به آواى بلند نام بردند ما نام معد را آورديم و چه نيك و بزرگوار معدى! سرهايشان
را يكسره به ضرب تيغ مىشكافتيم و خود در آوردگاه چون تخمهاى وانهاده شترمرغ[4] (مفلوك و
بى سرپرست) نبوديم.
ما چه نيكو شهسوارانى به
روز پيكار بوديم، خواه از ديدگاه شمار و نفر و خواه از نظر ساز و برگ و سلاح، و
خواه در نيزهزنى، كه بسان آب ريختن از دلو[5]
به آسانى و چابكى نيزه مىزديم يا ضربت شمشير، كه چون آتشى بر افروخته فرو
مىباريد.
چون توفنده گردبادى بر
آنان تاختيم، و البته در جنگ فرخندگيها و شوميها (و لحظات زشت و زيبا) باشد.
ما آن سواران را در ميان
گرد و غبار آوردگاه خرد و خمير كرديم و آن فرومايگان دون را گوسفندوار برانديم.
و گفتيم على ما را بجاى
پدر است و ما هم او را چون فرزندى فرمانبرداريم.
[شعر ابى طفيل درباره
مروان و عمرو بن عاص]
راوى گفت:
ابو طفيل كنانى آگاه شد
كه مروان و عمرو بن عاص وى را دشنام مىگويند، از اين رو (در برابر آن دشنامها)
اين شعر را سرود:
[1] متن از روى شنهج( 1: 503)« الجند»، بخشى از
بخشهاى يمن و قسمتى از سرزمين سكاسك است كه فاصله آن تا صنعاء پنجاه و هشت فرسنگ
است. در اصل[ جند]( بدون الف و لام) آمده است.