معاويه (بعد) هنگام
بيعتگيرى در كوفه از طائفه بكر بن وائل بازخواهى كرد و ايشان گفتند[1]: قاتل او
(يعنى عبيد الله بن عمر) يكى از مردان ما از اهالى بصره است كه وى را محرز بن صحصح
خوانند. معاويه كس به نزد وى به بصره فرستاد و آن شمشير را از او بگرفت[2].
[سوگسرايى كعب بن جعيل
بر او]
نصر، از عمرو بن شمر، از
جابر، از شعبى كه گفت:
آنگاه كعب بن جعيل بر
اثر كشته شدن عبيد الله بن عمر چنين سوگى سرود:
ألا إنّما تبكى العيون لفارس
بصفّين اجلت خيله و هو واقف ...
هلا، كه ديدگان بر
شهسوارى مىگريد كه در صفّين سوارانش جمله برفتند و او همچنان ايستاده بود.
به جاى آغوش محبّت اسماء
شمشيرهاى وائليان را در بر گرفت، وه چه جوانى بود، اگر تير هلاك تقدير خطا مىكرد
و او زنده مىماند[3]! عبيد
اللّه را در پهنه ميدان، از پاى افتاده، وانهادند[4] كه خون از رگهايش روان
شود و به خاك بياميزد[5]، به دشوارى
مىجنبيد و جويبارهاى خون بسان طراز جامه كه بر گريبان پيراهن نمودار شود بر پيكرش
جارى بود.
زنان آوازش دادند تا
آوايش را از كدام سمت بشنوند، و پريشانوار با چشمان