responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پيكار صفين (ترجمه وقعة صفين) نویسنده : نصر بن مزاحم؛ مترجم پرويز اتابکي    جلد : 1  صفحه : 338

از تأخير مرگ رنجيده خاطر مى‌شد[1].

چنان شرزه شيرى كه از شرف خود دفاع مى‌كرد و آماج تيرهاى مرگ شد و زود به خاك افتاد[2].

گذشته از اين (وى از قبيله خزاعه بود) و اگر علاوه بر مردان خزاعه، زنان آن قبيله نيز مى‌توانستند با من بجنگند، بى‌گمان (از فرط دليرى) چنان مى‌كردند.

[خطبه يزيد بن قيس در تشويق مردم بر پيكار صفين‌]

نصر: عمرو، از ابى روق همدانى كه گفت:

يزيد بن قيس ارحبى مردم را به پيكار صفّين تشويق كرد و گفت:

«همانا مسلمان درست و راستين‌[3] كسى است كه دين و خردش سالم و درست باشد، به خدا سوگند اين قوم نه از آن رو با ما مى‌جنگند[4] كه بخواهند دينى را كه پندارند ما تباهش كرده‌ايم، برپا دارند و نه براى آن كه عدلى را كه ديده باشند ما كشته‌ايم و منسوخ ساخته‌ايم، زنده كنند، اينان جز براى جهاندارى با ما نمى‌جنگند[5] تا خود زورگويان و شهرياران آن باشند، اگر بر شما پيروز آيند- كه خداوند روى پيروز و دلشادى را بديشان ننمايد- كسانى چون سعيد[6] و وليد[7] و عبد الله بن عامر[8] بى‌خرد را بر شما


[1] متن:\sُ و يحمى، إذا ما الموت كان لقاءه‌\z قدى الشّبر، يحمى الانف أن تأخّرا\z\E و در اللسان( 20: 32) اين بيت كه از حاتم است به هدبة بن حشرم نسبت داده شد و چنين آمده:

\sُ و انّى اذا ما الموت لم يك دونه‌\z قدى الشبر احمى الانف أن اتأخّرا\z\E كه درست همان« يتأخرا» است.

[2] اين بيت در ديوان نيامده است.

[3] متن« المسلم السليم»، اين كلمه در شنهج نيامده است.

[4] متن از روى شنهج( 1: 485)« ما ان يقاتلونا» و در اصل‌[ يقاتلوا].

[5] متن از روى شنهج« و لا يقاتلونا» و در اصل‌[ لن يقاتلونا].

[6] يعنى سعيد بن العاص، وى پس از وليد بن عقبه والى عثمان بر كوفه بود، و معاويه او را به ولايت بر مدينه گماشت و سال 53 درگذشت.

[7] يعنى وليد بن عقبة بن ابى معيط كه برادر مادرى عثمان بود و وى او را به ولايت كوفه گماشت و سپس عزلش كرد و به سبب ميگسارى تازيانه‌اش زد. وى از كسانى بود كه معاويه را به جنگ با على تشويق مى‌كرد- به آنچه در ص 82- 84 به شعر، گذشت.

[8] عبد اللّه بن عامر بن كريز بن- ربيعة بن حبيب بن عبد شمس، پسر دائى عثمان بن عفان كه عثمان وى را به ولايت بصره گماشت و سپس معاويه او را ولايت داد. وى در زمان عثمان خراسان را بگشود و چون به نيشابور رسيد احرام بست و بدان سرزمين پا نهاد، عثمان وى را به سبب آن حركت نكوهش كرد و گفت:« به پارسانمايى خود غرّه شدى!» الاصابة 6175 و المعارف 139- 140

نام کتاب : پيكار صفين (ترجمه وقعة صفين) نویسنده : نصر بن مزاحم؛ مترجم پرويز اتابکي    جلد : 1  صفحه : 338
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست