اى ابو عمرو[1] گفته پيمان
شكنان را فرو گذار زيرا براى تو سگان پارس كننده از آنان شايستهترند.
چون با على از در بيعت
درآئى بيعتى خيرخواهانه كن و نبايد با آن بيعت در ضميرت احساس نكوهشى[2] باقى بماند.
اگر تو دين خواهى، آن را
به دست آرى و اگر در طلب دنيايى سودايت با او سودآور باشد.
و اگر درباره حق «عثمان
بن عفان» زين پيش سخنى گفتهاى (بدان كه) على بزرگ و شكيبا و مهربان است (و از آن
درمىگذرد).
پس حق «على» كه اينك
ولىّ و فرمانده تو گشته همچون حق اوست[3] و سپاسگزارى
از كسى كه بر مردم ولايت دارد نيكو باشد.
و اگر وقتى گفتهاى: ما به
پيشوايى على راضى نيستيم، اين سخن را از خاطر بزداى و آن را به درياى ژرف افكن، كه
دريانوردان در آن گم شوند.
به خدا سوگند، او بهترين
مردم روزگار خويش و برترين كسى است كه قريشيان بطحا[4] به او پيوستهاند.
خطبه زحر بن قيس
آنگاه زحر بن قيس[5] به خطبه
برخاست و آن اندازه از گفتههاى او كه ضبط شده اين است كه گفت:
«سپاس خداى را كه سپاس
را به خود اختصاص داد و آن را به هيچيك از بندگانش وا ننهاد، او را در ستايش شريكى
نباشد و در بزرگى مانندى نبود،
[1] كنيه جرير بن عبد اللّه، ابو عمرو بوده است.-
م.
[2] در متن« قادح» و در اصل[ فادح بارى گران بر
دوش آدمى يا بلائى كه بر سرش آمده] وجه مختار از شنهج گرفته شده است.
[3] يعنى حق فرماندهى عثمان بر تو كه تو را به
ولايت همدان گماشته بود.- م.
[4] جائى نزديك مكه كه اطلاق بر تمام وادى مكه
مىشود.- م.
[5] چنين است در اصل، و در شنهج:[ نصر گفت: سپس
جرير در ميان مردم همدان به خطبه در ايستاد] و ابن ابى الحديد پس از نقل اين خطبه
و شعر بعد از آن مىنويسد:[ نصر گفت:
مردم از خطبه و شعر جرير شادمان
شدند] شنهج 1: 247. خطبهاى از جرير در صفحه 32 آمده و ممكن است آنچه در شنهج آمده
است اشاره به همان خطبه بوده باشد.