مىرفت حركتش لنگرى داشت و تمام وزن پيكر خود را بر زانويى كه
گام نهاده بود مىافكند[1]، گرم گردنش[2] برسان كوپال
گاو نر[3]، ساق دست و
بازويش ستبر و همسان[4] و عضلاتش
سخت پيچيده و محكم، هرگز نشده بود مچ دست مردى را بگيرد (و على رغم تمام نيرو و
مقاومت او) وى را به سوى خود نكشد و چندان نگاه ندارد و نفشارد كه تاب دم بر آوردن
نيارد. رنگش به گندمگونى مىزد، بينى او كوتاه و خرد بود[5]، چون به نبرد مىرفت به پويه
مىشتافت[6]، و خداوند
به پيروزى و غلبه تأييدش كرده بود.
يورش عبد اللّه بن
بديل
سپس على با كسان خود به
ايشان هجوم برد و معاويه سراپرده بزرگى افراشته بود كه بر آن (سايبانى از) كرباس
افكنده بودند و خود در زير آن نشسته بود، و عبد الله بن بديل كه در جناح راست بود
به سوى حبيب بن مسلمه [كه در جناح چپ سپاه شام قرار داشت] هجوم آورد و همواره او
را عقب مىراند، و سوارانش از سوى چپ حمله مىكردند تا آنان را ناگزير ساختند
مقارن ظهر به سراپرده موصوف معاويه روى آرند.
[1] متن« اذا مشى تكفّأ به و مار به جسده» تكفّأ
جسده يعنى: پيكرش مىگراييد و نوسانى داشت.« مار» از مصدر« المور» يعنى: جنبش و
رفت و آمدى مانند نخلى كه بر ساقه خود لنگر مىافكند.- م.
[2] متن« له سنام» و سنام هر چيز، قلّه و بالاترين
جاى آن باشد و اينجا مراد برآمدگى فراز شانه در پشت گردن است.( سنام، در لغت به
معنى كوهان و كوپال آمده كه در مورد آدمى در تداول عامّه فارسى از آن به« گرم
گردن» تعبير مىكنند و اين برجستگى عضلانى به پهلوانان و زور آوران اختصاص دارد.-
م.)
[3] متن« كسنام الثّور» و در اصل[ كسنام البعير
چون كوهان شتر] آمده كه وجه صحيح آن از شنهج( 1: 48) گرفته شد.
[4] متن« لا تبين عضده من ساعده بازويش با ساق
دستش تفاوتى نداشت».
[5] متن« اذلف الانف- و الذلف، كوتاهى و خردى بينى
باشد».
[6] متن« اذا مشى الى الحرب هرول چون به نبرد
مىرفت هروله مىكرد، و هروله، همان گام سپردن حاجيان در سعى بين صفا و مروه باشد
كه از راه رفتن عادى يا مشى، تندتر و از حالت دويدن يا ركض، كندتر است و در تعبير
فارسى آن را« لى لى» گويند.- م.