نصر گفت: در حديث عمر-
يعنى ابن سعد[1]- (آمده است)
كه:
چون ماه محرّم سپرى شد
على عليه السلام به مرثد بن حارث جشمى فرمود تا هنگام غروب آفتاب ندا در دهد: اى
مردم شام، هان (گوش فرا دهيد) كه امير مؤمنان به شما مىگويد: من با شما مدارا
كردم و به شما مهلت دادم[2] تا به راه
حق بازآييد و به درگاه خدا توبه آريد، و به كتاب خدا با شما استدلال كردم و حجّت
آوردم و شما را بدان فرا خواندم ولى شما دست از سركشى برنداشتيد و به حق پاسخ مثبت
نداديد. پس من گناه پيمان شكنى را بر عهده شما مىنهم، همانا خداوند خائنان را
دوست نمىدارد.
(به دنبال اين ندا،)
مردم پيرامون فرماندهان خود غوغايى به پا كردند.
راوى گفت:
معاويه و عمرو بن عاص
(از قرارگاههاى خود) به در آمدند و به فوجبندى و آماده سازى لشكريان پرداختند و
آتشها برافروختند و شمعها آوردند[3]، و على عليه
السلام نيز تمام شب به آماده ساختن مردم و فوجبندى پرداخت و خود به نگهبانى مردم
گشت مىزد.
[خطبه على هنگام هر
ديدار با دشمن]
نصر: از عمر بن سعد، و
نيز از مردى، از عبد اللّه بن جندب، از پدرش كه به من گفت:
على عليه السلام به ما
مىفرمود كه هر جا در ركاب او با دشمن برخورد كنيم، دستور چنين است: تا آنان آغاز
به جنگ نكردهاند شما به جنگ با ايشان نپردازيد، چه شما به حمد خدا خود حجّتى
تمام
[1] ابن ابى الحديد بين اسناد اين خبر و خبر پيش
از اين خلط كرده و هر دو را به عمرو بن شمر اسناد داده است.
[2] متن از روى شنهج« قد استدمتكم و استأنيت بكم»
و در اصل[ قد استنبذكم و استأناتكم] و در طبرى( 6: 5) فقط[ قد استدمتكم].