«اما بعد، نخستين[1] چيزى كه از
تو دريافتم همان بىخردى و ناشكيبى تو بود، سخن اين والاتبار شريف را كه خواجه و
سرآمد سخنوران قوم خودست بريدى (و به ميان كلامش دويدى)، سپس درباره مطلبى كه اصلا
دانشى بر آن ندارى به پرخاشگرى در آمدى و در هر چه گفتى و بر شمردى، اى عرب
بيابانگرد سبكسر و خشك مغز، دروغ گفتى و سخن در پيچيدى[2] (و پريشانگويى كردى). از نزدم دور
شويد كه ميانه من و شما جز شمشير نباشد»، و خشمناك شد.
[بازگشت هيئت سفيران
نزد على]
راوى گفت:
آن گروه بيرون آمدند، در
حالى كه شبث مىگفت:
ما را از شمشير
مىترسانى، به خدا سوگند ما در كشيدن آن به روى تو شتابندهتريم. پس نزد على آمدند
و گفته او را به اطلاعش رساندند- و اين در ماه ربيع الاخر بود-.
[موضع قاريان]
راوى گفت:
گروهى از قاريان عراقى و
شامى از هر دو طرف بيرون آمدند، پس در منطقه صفين سى هزار سپاهى اردوگاه زدند.
اردوى على بر جانب آب، و اردوى معاويه فراسوى آن بود و قاريان، از جمله عبيده
سلمانى[3]، و علقمة بن
قيس نخعى، و عبد اللّه بن عتبه، و
[1] متن به تصحيح قياسى« فانّ اوّل» و در اصل به
تحريف[ فانّى اوّل ...].
[2] متن به تصحيح قياسى« و لويت» و در اصل به
صورتى ناخوانا[ و- وت].
[3] عبيدة بن عمرو، و گويند ابن قيس بن عمرو
سلمانى( يا سلمانى). ابن كلبى گويد: دو سال پيش از رحلت پيامبر( ص) اسلام آورد ولى
شرف ديدار او را نيافت، و چون حكم مسئلهاى بر شريح( قاضى) دشوار مىشد به عبيده
مىنوشت، و سلمانى: منسوب به سلمان بن يشكر بن ناجية بن مراد است.- مختلف القبائل
و مؤتلفها، محمد بن حبيب، ص 30، گوتنگن، و الاصابة، 6401 و المعارف، 188 و تهذيب
التهذيب و التقريب.