عفان بر تو قرار داده است. پس على به او گفت: تو را چنين حقى
نيست، و فردا من و تو به جنگ با يك ديگر روبرو شويم. سپس على دو روز درنگ كرد و
ميان او و معاويه سفير و پيامى مبادله نشد[1].
اعزام سفيران از طرف
على نزد معاويه
سپس على بشير بن عمرو بن
محصن انصارى[2]، و سعيد بن
قيس همدانى، و شبث بن ربعى تميمى را بخواند و گفت: نزد آن مرد برويد و او را به
راه خداى عزّ و جلّ و فرمانبردارى و پيوستن به جمع (و حفظ وحدت مسلمانان) و پيروى
از فرمان خداى تعالى بخوانيد. پس شبث به او گفت: آيا او را به طمع حكومت و منزلتى
نيندازيم[3] كه در صورت
بيعت با تو از آن برخوردارش خواهى كرد؟ على گفت: هم اكنون برويد و با او ديدار
كنيد و با وى اتمام حجّت كنيد و ببينيد رأى و نظر او چيست- و اين در ماه ربيع
الاخر بود- پس نزدش رفتند و بر او وارد شدند.
سخن ابو عمره
ابو عمرة بن محصن (پس از
ورود نزد معاويه) خدا را سپاس و ستايش كرد و گفت: «اى معاويه، دنيا از كفت مىرود
و تو به آخرت باز مىگردى و خداوند به سبب كردارت تو را جزا مىدهد و براى آنچه از
دستت بر آمده تو را به بازخواست مىكشد، و من اينك خدا را فرا يادت مىآرم كه وحدت
اين امّت را تبديل به تفرقه نكنى و ميانه ايشان خونريزى به راه نيندازى ...»
معاويه سخن او را قطع كرد و گفت: هان، آيا همين نصيحت را به رفيقت هم كردهاى؟ جواب
داد: سبحان اللّه (پاك و منزه است خدا) بىگمان رفيق من به تو نماند، رفيق من به
سبب برترى و ديانت و سابقه در اسلام و خويشى با پيامبر خدا
[1] سر آغاز همين روايت را بنگريد. مراد اينكه
خوددارى دو روزه از مبادله سفير پيش از آمدن عبيد اللّه بن عمر بوده است.- م.
[2] ابو عمرة بن عمرو بن محصن، شرح حالش پيشتر در
ص 252 گذشت.
[3] متن به تصحيح قياسى« ألا نطمعه» و در اصل[
ألا نطعمه ...].