موثقترين مردم بودى و- چنان كه مىپنداشتم- در يارى دادن به
من سريعترين آنان محسوب مىشدى؛ چه چيزت بر آن داشت كه از اهل بيت پيامبرت دست
بردارى و چه عاملى تو را از يارى دادن به آنها بى ميل ساخت؟» عرض كرد: اى امير
مؤمنان، مسائل را به عقب بر مگردان و مرا بدانچه گذشته است ملامت مفرما و دوستى
مرا به همان پايه نگهدار تا خيرخواهى من به اخلاص از آن تو باشد.
هنوز كارها در پيش است
كه ضمن آنها دوستت را از دشمنت بازخواهى شناخت.
امام پاسخيش نداد.
سليمان لختى نشست،
سليمان صرد و (امام)
حسن
سپس برخاست و نزد امام
حسن بن على (عليهما السلام) كه در مسجد نشسته بود رفت و گفت: آيا از امير مؤمنان و
تنبيه و توبيخى كه بر من روا داشت تعجب نمىكنى؟ (امام) حسن گفت: به راستى، كسى
(معمولًا) توبيخ مىشود كه به دوستى و خيرخواهيش اميد باشد. گفت: بىگمان كارها در
پيش است كه در آنها نيزهها به انبوهى گرد آيد[1]
و شمشيرها كشيده شود و در آنها به چون منى نياز باشد، پس بر من بدگمان نباشيد و در
خير خواهيم شك نكنيد. امام حسن به او گفت: خدايت رحمت فرمايد، ما بر تو بدگمان
نيستيم.
[آمدن سعيد بن قيس نزد
على]
نصر از عمر- يعنى ابن
سعد- از نمير بن وعلة[2] از شعبى[3] (آورده است)
كه:
سعيد بن قيس نزد على بن
ابى طالب عليه السلام آمد و بر او سلام كرد؛ على به او فرمود: «و عليك (و بر تو)،
هر چند از منتظران فرصت طلب بودى»
[1] در شنهج، به جاى« سيستوثق فيها القنا»[ سيسرع
فيها القتال كه در آن جنگ شتابان در رسد] آمده است.
[2] در الميزان، با تصحيف به صورت[ نمير بن
دعلمة] آمده است.
[3] عامر بن شراحيل، ابو عمرو كوفى. موثق مشهور،
از ابى هريره و عائشه و ابن عباس روايت كرده، و ابن سيرين، و اعمش، و شعبه، و جابر
جعفى نيز از او روايت كردهاند. لسان الميزان، 6: 840