وى آمدند و به او گفتند: ما با تو رهسپار مىشويم ولى در
لشكرگاه شما فرود نمىآييم و خود اردويى جداگانه مىزنيم تا در كار شما و شاميان
بنگريم هر گاه ديديم يكى از دو طرف به كارى كه بر او حلال نيست دست يازيد يا
گردنكشى و ظلمى از او سر زد، ما بر ضد او وارد پيكار مىشويم. على گفت: آفرين، خوش
آمديد، اين معنى به كار بردن بصيرت در دين، و كار بستن دانش در سنّت است و هر كس
به چنين پيشنهادى راضى نشود بىگمان خائن و ستمگر باشد. پارهاى ديگر از ياران عبد
اللّه بن مسعود نيز كه ربيع بن خثيم[1] با آنان بود
و آن روز چهار صد تن مىشدند نزد وى آمدند و گفتند: اى امير مؤمنان، ما با وجود
شناخت فضل و برترى تو، در اين پيكار (داخلى) شك داريم و نه ما و نه تو و نه ديگر
مسلمانان هيچكدام از وجود افرادى كه با دشمنان برون مرزى پيكار كنند بىنياز
نيستيم، پس ما را در برخى مرزها بگمار كه آنجا باشيم[2] و در دفاع از مردم آن مناطق بجنگيم،
پس على او را[3] به حدود رى
فرستاد و نخستين پرچمى كه در كوفه بسته شد پرچم (مأموريت مرزدارى) ربيع بن خثيم
بود.
[فرستادن باهليان به
ديلم و فراخواندن اهل بصره به صفّين]
نصر: از عمر بن سعد، از
ليث بن سليم كه گفت:
على باهليان را كه خوش
نداشتند با او رهسپار صفّين شوند بخواند و گفت: اى گروه باهله من خدا را گواه
مىگيرم كه شما مرا دشمن مىداريد و من نيز شما را دوست ندارم، پس سهم خود را
برگيريد (كه عطايتان را به لقايتان بخشيدم) و به ديلم رويد.
[1] خثيم، به صورت تصغير- الاشتقاق، 112 و شرح
الحيوان( 4: 292).
[2] متن« نكون به» و در شنهج[ نكمن به در آنجا به
كمين( دشمن برونمرزى) نشينيم].
[3] متن« فوجّهه علىّ» و در شنهج[ فوجه على عليه
السلام بالربيع بن خثيم پس على عليه السلام ربيع بن خثيم را بفرستاد.]