اما درباره خوددارى خويش
اينك بىپروا مىگويم كه اى پسر حرب من در اين مورد همراه شما نيستم[1]، ولى آن قوم
به همدستى زور آوردند و از هر سو چون نيش زدن كژدمها به زير نيش گرفتندش[2].
آنچه سخنور گفت[3] براى شما
خوشايند بود و شما را بد نيامد، و چون دليرى بىپروا به گفتار در آمد، اما درباره
ابن عفان گواهى مىدهم كه او بىگناه و در حالى كه جامه توبه در پوشيده بود گرفتار
شد، حتى كندن يك مو از بدن اطرافيان او حرام بود، پس چگونه به ضربات كشنده خود او
را فرو كوفتند؟
در اين ماجرا زبير را در
انگيختن مردم دستى بود و طلحه نيز بدون بازيگرى، سخت مىكوشيد (و از محرّكان بود).
هر چند پس از آن، (طلحه
و زبير) اظهار ندامت و توبه كردند، اى كاش مىدانستم كه سرانجامشان (به آخرت) چه
خواهد شد.
چون شعر وى به معاويه
رسيد كس به دنبال او فرستاد و وى را راضى و به خويشتن نزديك كرد و گفت: «از تو
همين مرا بس».
[آمدن ابو مسلم خولانى
نزد معاويه]
نصر، از عمر بن سعد، از
ابى روق (كه ابن عمر بن مسلمه ارحبى نامهاى در برابر نامهاى از معاويه به على،
در امارت حجاج به او داده) گويد:
ابو مسلم خولانى[4] با مردمى از
روستاهاى شام [پيش از حركت امير مؤمنان عليه السلام به صفّين] نزد معاويه آمدند و
به او گفتند: اى معاويه بر چه پايهاى با
[1] اين بيت در شنهج نيامده، و در مصراع اول هم
تحريفى دارد.
[2] متن« و لكنه قد قرّب القوم جهده» و در شنهج[
و لكنه قد حزّب القوم حوله آن قوم گردش انبوه آمدند].
[4] ابو مسلم خولانى زاهد شامى، موسوم به عبد
اللّه بن ثوب- و گفتهاند، ثوب يا ابن اثوب و پارهاى گويند: ابن عوف و ابن مشكم،
و نيز گويند نامش يعقوب بن عوف بوده- از كسانى است كه آهنگ ديدار پيامبر اكرم كرد
ولى به ديدار آن حضرت كامياب نشد و تا زمان يزيد بن معاويه بزيست.- تقريب التهذيب،
612 و المعارف، 194. در نسخه اصل[ الحولانى] آمده ولى درست آن چنان كه در شنهج(
3: 407) آمده« الخولانى» منسوب به خولان، يكى از قبايل يمن است.