responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پيكار صفين (ترجمه وقعة صفين) نویسنده : نصر بن مزاحم؛ مترجم پرويز اتابکي    جلد : 1  صفحه : 109

چه، حقش را ثابت كردند و او را بر ديگران برگزيدند. طلحه و زبير كه هر دو شريك تو در شورى، و همتاى تو در اسلام بودند به دادخواهى او برخاستند و ام المؤمنين نيز براى همين دادخواهى از خانه بيرون شتافت. پس تو آنچه را همگنانت پسنديده‌اند ناپسند مشمار و آنچه را آنان پذيرفته‌اند مردود مدار، ما كار (خلافت) را به اختيار شوراى مسلمانان وا مى‌گذاريم.»

[شعرى كه معاويه براى سعد فرستاد]

و به زبان شعرى گفت:

الا يا سعد قدا ظهرت شكّا

و شكّ المرء فى الاحداث داء ...

ايا اى سعد اينك شك و ترديد نشان مى‌دهى، و شك مرد در حوادث بزرگ، بيمارى باشد.

بر هر كارى كه از آن نيك آگاه شدى و آن را حق يا باطل دريافتى، دوايى و چاره‌اى باشد.

و همانا پيامبر گفته، و حدى روشن نيز نهاده است كه بر اساس آن خون ريختن بر مردم حلال شود.

بر سه كس: بر قاتل نفسى بى‌گناه و زناكار و مرتد، رقم داورى چنين رفته كه خونشان مباح است.

پس اگر امام و پيشوا به يكى از اين سه نزديك شد او را ديگر ولايت و اطاعتى نباشد.

وگرنه آنچه كرديد حرام است‌[1] و قاتل، با دريغ كننده از يارى پيشوا يكسان است.

اين است حكم او (پيامبر) كه شكى در آن نيست، همان‌گونه كه آسمان به درستى برافراشته است.

و بهترين سخن آن است كه در آن به اختصار كوشى و پرگويى بيمارى سختى باشد.

اى ابا عمرو تو را با تنى چند از مردان دعوت به حق كردم، ولى آب از سر گذشته‌[2] (و اميدم از شما منقطع شده).


[1] متن« فالّتى جئتم حرام» و در اصل به خطا[ حراما].

[2] متن به تصحيح قياسى« فجاز عراقى الدّلو الرشاء» و در اصل‌[ ... عوالى الدلو] كه وجهى ندارد. اين قصيده و قصيده پيش از آن را در كتاب ابن ابى الحديد( يعنى نسخه شنهج) نيافتم.

نام کتاب : پيكار صفين (ترجمه وقعة صفين) نویسنده : نصر بن مزاحم؛ مترجم پرويز اتابکي    جلد : 1  صفحه : 109
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست