كردى؟ نتيجه چه بود؟ نتيجه اين بود كه «انّ هذا لهو القصص الحق»، مطلب حق درباره عيسى همين است. «و ما من اله الا اللّه»، خدا يكى است؛ تثليث نداريم. «و انّ اللّه لهو العزيز الحكيم.» بعد از اينكه اين گفتگو
و درگيرى فكرى با مسيحيت از مرحله تثليث گذشت، بايد از يك مرحله ديگر هم بگذرد.
براى اينكه پاك كردن مسيحيت از شرك تثليثى و سهگانهپرستى يك مرحله ديگر از پاك
كردن از نوعى شرك ديگر را هم به همراه داشته باشد، فورا مىگويد اى اهل كتاب،
بياييد تا دستكم در مورد مطلبى كه نبايد ميان ما و شما مورد اختلاف باشد، اتفاق
كنيم. «الا نعبد الا اللّه، و لا نشرك به شيئا»،
كسى را شريك او قرار ندهيم. تا اينجا مطلب سربسته است. بعد مطلب را باز مىكند.
يعنى جملهاى را عطف مىكند كه حكم عطف تفسيرى را دارد: «و لا يتخذ بعضا بعضا
اربابا من دون اللّه»؛ بياييد در داخل خودمان هم بتهاى داخلى و خانگى و ملّى و
ميهنى و گروهى و اجتماعى نداشته باشيم و برخى از ما پرستنده برخى ديگر نباشيم.
يعنى، توحيد اسلامى را كه آنقدر بالوپرش گسترده است كه تا زواياى زندگى بشر
مىآيد، عرضه مىكند. مىگويد، با كنار گذاشتن تثليث حتى توحيد كامل نمىشود. اما
چرا با كنار گذاشتن تثليث توحيد كامل نمىشود؟ ما الان در آيينمان تثليث نداريم
اما به ضد توحيد مبتلا هستيم، براى اينكه از ديد توحيد عالى وسيع زيربنايى سازنده
اسلام، اگر من مسلمان، چشم و گوش بسته و بىحساب به حرف يك انسان ديگر تسليم شوم
گويى عبد او شدهام؛ گويى عبادت او را كردهام؛ گويى از توحيد