رساله نبود، يك مسألهگو مىآمد. اگر به
خانه نمىآمد، به مسجد مىآمد.
مسألهگو رساله مىگفت. فتوا و نظر فلان فقيه اعلم باتقواى جامع
الشرايط را درباره مسايل نماز و روزه مىگفت. مردم ما براى شناخت احكام اسلام در
زمينه نماز و روزه و عبادات و كارهاى خود، فقيه را مىشناختهاند. اين مسأله خيلى
روشن و خيلى سابقهدار است. فرق اين دو در اين است كه آن روزها فقط در زمينه مسايل
نماز و روزه و حج و زيارت و پاكى و نجسى سراغ فقيه مىرفتند. ولى بر اثر انقلاب،
در مورد قوانين مالياتى، در قوانين كشاورزى، در قوانين تجارت، قوانين مربوط به
صنعت، قوانين كار، قوانين بيمه، قوانين مدنى، قوانين جزايى و ... به سراغ فقيه
مىرويم. آيا اين مبهم است؟ آيا جاى شك و ترديد دارد؟ نه! مسأله روشن است.
فرزندان عزيز و نورسته اين انقلاب! شما بايد با اين منطق همه كس فهم
آسان، در مدرسهها اين مطلب را به بچههاى ديگر بگوييد و در مورد آن بحث كنيد. به
آنها بگوييد كه ما از قديم، وقتى مىخواستيم مسايل دينمان را بفهميم، سراغ فقيه
مىرفتيم. آن روزها از مسايل دين، مسأئل نماز و روزه و حج و زيارت و عاشورا و
تاسوعا و خمس و زكات و اينها را مىفهميديم؛ حالا فهميدهايم آن چيزها هم بخشى از
دين ماست و دين ما خيلى وسيعتر است. ما بايد همه نظامهاى اجتماعى، همه قوانينمان،
همه آييننامههايمان را از اسلام بفهميم. پس براى همه اينها به سراغ فقيه
مىرويم.