خرج خود هر دم نظر كردن و آن وقت زندگى را
تنظيم كردن. مىگفتند اين عدل در مسأله پولدوستى است. اين اعتدال و ميانهروى
است. به اين معناى اخلاقى فلسفى، عدل معناى بسيار وسيعى پيدا مىكند. يعنى، به
تعبير بسيار لطيف ما در زبان عرفى فارسى كه خيلى گوياتر از همه تعبيرات علمى است،
آدمى كه همه چيزش ميزان است؛ فكرش ميزان است، برخوردش ميزان است، عملش ميزان است.
همه چيزش روى ميزان است. اينجا عدل معنايى وسيع و عالى پيدا مىكند. اين «لا ينال عهدى الظالمين»، يعنى عهد من نصيب عادلها
مىشود. اما عادل به كدام يك از اين دو معنى؟ آن معنى محدود اول يا آن معناى وسيع
دوم؟
پاسخ مطلب اين است كه معناى اول در نظر ساده محدود است، اما اگر كمى
دقت بكنيم، مىفهميم همان معنى دوم است. چرا؟ چون عادل كسى است كه به حق كسى تجاوز
نكند. بسيار خوب، حالا حقها را بشماريم. اگر كسى خواست به حق الناس تجاوز نكند، به
مال مردم، به ناموس مردم، به آبروى مردم، به حقوق مردم تجاوز نكند، بايد خود را
بپايد. علاوهبر اين، اگر انسان خواست به خودش هم تجاوز نكند- آن روزها كه خواندن
دعاى كميل در شبهاى جمعه در ميان ما معمولتر بود، در يك جا از دست خود به خدا
پناه مىبرديم: «ظلمت نفسى»؛ به خودم ستم كردم. انسان
از اين ستم به خود، ناله و شكوه و گلايه مىكند. اگر آدم عادل باشد، يعنى ستمگر
نباشد، بايد به حقوقى كه خودش بر خود دارد نيز تجاوز نكند.
خدا هم بر ما حقوقى دارد. ما بايد به خدا و حقوق خدا نيز تجاوز
نكنيم.