چند قبيله ديگر مورد تجاوز قرار مىگرفت،
بايست با آن قبيله متجاوز تا آخرين نفس مىجنگيد. البته اين نقطه قوتى است يعنى
عربهاى آن زمان از بسيارى از جامعههاى امروزى كه ما با آنها سروكار داريم غيورتر
بودند. اينقدر بىغيرت نبودند كه اگر بر قشرى، بر گروهى، بر صنفى، بر زبدگان
جامعه، بالاترين فشارها وارد بيايد، آب از آب تكان نخورد.
اين طور نبود. اين يك نقطه قوت بود: تضامن اجتماعى. منتها اسلام محور
اين تضامن را نمىپسنديد. اصل تضامن خصلت برجستهاى است؛ محور غلط بود؛ ملاك و
معيار غلط بود ولى خودش بسيار عالى بود. مىدانيد كه عربستان سرزمينى بسيار وسيع
است و شايد نزديك به سه ميليون كيلومتر مربع وسعت دارد. در آن زمان عربستان
سكنهاى بسيار كم داشت. گاهى مىشد كه يك خانواده هفت يا هشت نفرى، در گوشهاى جاى
مناسبى پيدا مىكردند و همانجا زندگى مىكردند. ميان اين خانواده و نخستين گروه
انسانى ديگر گاهى بيست، سى، چهل، پنجاه، صد، صد و پنجاه، يا دويست كيلومتر فاصله
بود. لذا اگر حادثهاى پيش مىآمد، حتى حادثهاى كوچك، حادثه جوّى، حمله حيوانات
درنده، زدوخوردها با راهزنها، از اين خانواده هفت- هشت نفرى همه مىمردند. اگر هم
يكى زنده مىماند بيچاره مىشد. چون اين يك نفر كه تا ديروز چهار، پنج، شش، يا
بيست نفر پشتوپناه داشت، مىشد آدمى بىصاحب كه هركس مىتوانست به او زور بگويد.
اين فرد در نظام اجتماعى قبيلهاى عربستان اگر بدين نحو زندگى مىكرد تيرهبخت
مىشد. اگر مريض مىشد هيچكس به داداش