يك تلفن شما را از انجام آن كار در آن لحظه
بازبدارد. حالا اگر انسانى باشد بىتفاوت؛ بچه برايش آنقدر قيمت نداشته باشد؛
آنقدر به بچه دلبستگى نداشته باشد؛ مىگويد، خيلى خوب، چه كار كنم؟ بگذار به كارم
برسم! گوشى تلفن را زمين مىگذارد و كارش را ادامه مىدهد. اگر انسانى باشد كه به
فرزندش بسى علاقه دارد، اما عاقل و هشيار و خردمند است، فورا با يك تلفن به يكى از
دوستانش، آشنايانش، بستگانش، خواهش مىكند كه وى زودتر در اين زمينه كسب اطلاع
كند؛ اگر كارى فورى هم لازم است انجام بدهد؛ كمكهاى فورى هم اگر لازم بود، انجام
بدهد.
مىگويد، محبت كنيد بهاين موضوع رسيدگى كنيد تا من به كارم برسم. هم
به كارش مىرسد و هم آن وظيفه عاطفىاش را انجام مىدهد. اگر انسانى قوى باشد ديگر
تحت تأثير بقيه آن آثار عاطفه قرار نمىگيرد كه نتواند كارش را انجام بدهد و از
كارش بازبماند. خوب، ما كه نمىخواهيم برادران و خواهران با ايمان ما از آن گروه
پدر دوم باشند؛ يعنى بىغيرت و بىتفاوت و بىمحبت نسبت به دين. ما مىخواهيم شور
ايمان، موتور محرك جامعه اسلامى و شيعى ما باشد. ما معتقديم انسان اصلا موقعى
زندگى انسانى را آغاز مىكند كه ايمان در زندگى او نقش پيدا كند. زندگى انسانى
انسان با نقش ايمان در زندگى آغاز مىشود؛ ايمان به مكتب و مسلك و آيين. ما طرفدار
ساختن زن و مردى مسلكى هستيم كه در راه مسلك و مكتبش از همه چيز بگذرد. تلاشمان در
اين راه است. خودمان را هم مىخواهيم اينجور بسازيم. بنابراين، بدون شك ما
نمىخواهيم با