حقشان بيرون نهند، يا به حقوق ديگران تعدى
كنند- زيرا اگر چنين نباشد و شخص يا قدرت بازدارندهاى گماشته نباشد، هيچ كس لذت و
منفعت خويش را كه با فساد ديگران ملازمه دارد فرو نمىگذارد و در راه تأمين لذت و
نفع شخصى به ستم و تباهى ديگران مىپردازد- و علت و دليل ديگر اينكه ما هيچ يك از
فرقهها يا هيچ يك از ملتها و پيروان مذاهب مختلف را نمىبينيم كه جز به وجود يك
برپا نگهدارنده نظم و قانون و يك رئيس و رهبر توانسته باشد به حيات خود ادامه داده
باقى بماند، زيرا براى گذران امر دين و دنياى خويش ناگزير از چنين شخص هستند؛ بنا
بر اين، در حكمت خداى حكيم روا نيست كه مردم، يعنى آفريدگان خويش، را بىرهبر و
بىسرپرست رها كند؛ زيرا خدا مىداند كه به وجود چنين شخصى نياز دارند، و
موجوديتشان جز به وجود وى قوام و استحكام نمىيابد؛ و به رهبرى اوست كه با
دشمنانشان مىجنگند؛ و درآمد عمومى را ميانشان تقسيم مىكنند؛ و نماز جمعه و جماعت
را برگزار مىكنند؛ و دست ستمگران جامعه را از حريم حقوق مظلومان كوتاه مىدارند.[1] و باز از جمله آن علل و دلايل، يكى
اين است كه اگر براى آنان امام برپا نگهدارنده نظم و قانون، خدمتگزار امين و
نگاهبان پاسدار و امانتدارى تعيين نكند، دين به كهنگى و فرسودگى دچار خواهد شد، و
آيين از ميان خواهد رفت؛ و سنن و احكام اسلامى دگرگونه و وارونه خواهد گشت؛ و
بدعتگذاران چيزها در دين خواهند افزود؛ و ملحدان و بىدينان چيزها از آن خواهند
كاست، و آن را براى مسلمانان به گونهاى ديگر جلوه خواهند داد. زيرا مىبينيم كه
مردم ناقصند، و نيازمند كمالند و ناكاملند؛ علاوه بر اينكه با هم اختلاف دارند و
تمايلات گوناگون و حالات متشتت دارند. بنا بر اين، هرگاه كسى را كه برپا نگهدارنده
نظم و قانون باشد و پاسدار آنچه پيامبر آورده بر