هجرت از جمله مسائلى است كه به مسئله ولايت با آن وسعتى كه ما در
اينجا مطرح كرديم مربوط مى شود و در گفتارهاى قبلى گفتيم كه ولايت عبارت است از
ايجاد رابطه و پيوند مستحكمى ميان عناصر صف مومن با يكديگر و قطع هر گونه وابستگى
ميان صف مومن با صف غير مومن. ودر مرتبه بعدى ايجاد رابطهاى بس قوى و نيرومند ميان
همه افراد صف مومن با آن نقطه مركزى و قدرت متمركز كه اداره جامعه اسلاميعهده اوست
يعنى امام يعنى ولى حامى و نيز اين بحث را كرديم كه چه كسانى در جامعه مى توانند
ولى حاكم و نيز اين بحث را كرديم كه چه كسانى در جامعه اسلامى مى توانند ولى و
حاكم باشند و جواب آن را از قرآن گرفتيم كه مى فرمايد:
إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا
الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاهَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاهَ وَ هُمْ راكِعُون[1] كه به ماجراى اميرالمومنين صلوات الله عليه اشاره كرديم اگر ما
ولايت را با اين وسعت بفهميم و مسئله را در حد مسائل فرعى و درجه دوى ولايت خلاصه
نكنيم مسئله هجرت، يكى از دنباله هاى مسئله ولايت خواهد بود زيرا اگر ولايت خدا را
قبول كرديم و پذيرفتيم كه مى بايست انسان همه ى نيروها و نشاط هاى جسمى و فكرى و
روانى اش با اراده ولى الهى به كار بيفتد و خلاصه انسان