نام کتاب : نظام سياسى اسلام نویسنده : نصرتى، على اصغر جلد : 1 صفحه : 22
«سازماندهى» و «روشها» تبلور مىيابد.
با اين تعريف از سياست، در هرجامعهاى امكاناتى وجود دارد كه روند
اصلاح، رشد و توسعه آنها به «فعاليتهاى اقتصادى» تعريف مىشود. ادراكات، مفاهيم،
تمايلات و تعلقاتى وجود دارد كه جريان اصلاح، رشد و توسعه آنها، در مجموع، «فرهنگ»
ناميده مىشود و سرانجام ارتباطات و نسبتهايى وجود دارد كه عامل تركيب امكانات با
مفاهيم و تمايلات و برقرارى هماهنگى بينآنها در جهتى واحد مىباشد، و جريان اصلاح
و توسعه آنها «سياست» خوانده مىشود.
براساس تعريف سياست؛ چه تعريف عام و چه تعريف خاص، هرجامعه و نظام
سياسى داراى توان و قدرت هماهنگى، توان انسانى (فرهنگى و ذهنى) و توان فيزيكى
(امكانات) است و توان هماهنگى (ارتباطات) جامعه، برايند و نتيجهى تركيب اين سه با
هم مىباشد؛ بنابراين وقتى از سياست به صورت مطلق صحبت مىشود، به عنوان مثال، اگر
از ارتباط آن با ديانت سخن به ميان مىآيد، بيشتر مفهوم عام و گستردهى آن مورد
نظر است؛ چنانچه حضرت امام خمينى رحمه اللّه در تبيين رابطه ديانت و سياست
فرمودهاند: «انبيا شغلشان سياست است و ديانت همان سياست است كه مردم را از اينجا
حركت مىدهد و به تمام چيزهايى كه به صلاح ملت و مردم است [هدايت مىكند]. پيامبر
صلّى اللّه عليه و اله و سلم و امامان عليهم السّلام در زمان حضورشان، مظهر ديانت
و سياست بودند و ضمن راهنمايى و تبيين شريعت و احكام آن، به مسأله سياست و امور
اجتماعى مردم توجه داشته و آن را جزء وظايف دينى خويش مىشمردند».[1]
تعريف سياست از ديدگاه انديشمندان سياسى
علاوه بر دو تعريف فوق، تعاريف متعدد ديگرى از سياست، توسط صاحبنظران
اين رشته ارائه شده است كه مىتوان آنها را در چند محور عمدهى زير خلاصه و
دستهبندى نمود:
1. دستهاى از تعاريف، سياست را رهبرى و مديريت در تمام يا بخشى از
امور جامعه دانستهاند؛ از جمله: «افلاطون» كه، آن را ادارهى جامعه بزرگ، كشور،
ملت، دولت و جهت