نام کتاب : ميعاد نور نویسنده : شريعت، محسن جلد : 1 صفحه : 229
است. امروز اين مردم شيفته و واله اين خانه،
همان دعوت چندهزار سال قبل ابراهيم را شنيدهاند كه اينچنين عاشقانه مشتاق زيارت
بيتاللّه هستند. آرى بناى اين خانه با اخلاص و با دعا گذاشته شد.
اكنون در پايان اين داستان مىدانيم كه چرا هر جا و هر گوشهاى از
سرزمين مكّه و هر زاويه از از زواياى كعبه يادگارى از ابراهيم خليل، نمودى از
اسماعيل و نقش و جلوهاى از هاجر است؛ آن زن فداكارى كه اخلاص و ايمانش او را به
جايى رساند كه قبرش در داخل حجر اسماعيل در مطاف است و هر كسى دور خانه طواف
مىكند، واجب است قبر او را هم در حلقه طواف وارد كند. او جلوهگر اين حقيقت شد
كه: ان اكرمكم عنداللّه اتقيكم.[1] جنسيت، نژاد سياهى و سفيدى پوست ملاك خوبى و تقرب به خدا نيست.
داستان ادب
1- مالكبن دينار مىگويد: سفر حج كردم. جماعتى را در عرفات ديدم، به
خود گفتم: اى كاش مىدانستم حج كدام يك از اينها قبول است تا او را تهنيت بگويم و
كدام حج مردود است تا او را تعزيت دهم. در خواب ديدم گويندهاى مىگويد: خداوند،
همه اين جماعت را به نعمت مغفرت معزّز فرمود مگر محمدبن هارون بلخى را كه حج او
مردود است. زمانى كه صبح شد، به نزد اهالى خراسان آمدم و از آنها احوال محمدبن
هارون بلخى را پرسيدم. گفتند: آن مرد عابد و زاهد است، او را بايد در خرابههاى
مكّه بيابى. بعد از گردش زياد، او را در خرابهاى ديدم كه دست در گردن بسته و
زنجير در