responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ميعاد نور نویسنده : شريعت، محسن    جلد : 1  صفحه : 204

متوسل شده و درب صندوق را گشودند. چون چشمانشان به جمال ساره افتاد، پرسيدند: اين كيست؟ ابراهيم گفت: اين همسر من است. مأموران كه حرف ابراهيم را باور نكردند آنان را متوقف كردند و با قاصدى تيزرو ماجرا را به شاه گزارش دادند.

قاصد بعد از چند روز برگشت و گفت: شاه امر كرده كه شما را نزد او ببريم. حضرت به اتفاق مأموران مرزى و ساره به سوى بارگاه شاه حركت كردند و چون به قصر رسيدند، پادشاه قبطيان كه همان فرعون بود، به حضرت ابراهيم گفت: درب اين محفظه را بگشا تا بدانم در آن چيست؟ ابراهيم گفت: در اين صندوق همسر و محرُم من است و نمى‌خواهم چشم نامحرمى به او بيفتد. شما از باز كردن صندوق درگذريد من همه اموال و دارايى خود را به خزانه شما مى‌بخشم.

فرعون پيشنهاد ابراهيم را نپذيرفت و امر كرد مأمورانش در آن را بگشايند و چون چهره زيباى ساره را ديد عنان اختيار از كف داد و قصد دست‌درازى داشت. حضرت ابراهيم چون از قصد پليد فرعون مطلع شد سر به آسمان بلند كرد و گفت: خدايا دست اين نامحرم را از همسرم كوتاه‌كن. دعاى‌ابراهيم هماندم مستجاب‌شد وبه خواست خدا دست فرعون از حركت باز ايستاد و خشك‌شد. فرعون‌كه دعاى ابراهيم را شنيده بود، به او گفت: اى مرد از خداى خود بخواه دست مرا به حالت‌اول بازگرداند. من ديگر متعرض همسرت نخواهم شد. حضرت‌ابراهيم از خداوند تقاضاكرد دست او به حالت‌اوليه بازگردد. خداوند هم تقاضاى او را پذيرفت. اما فرعون پس از سلامت دست خود قول خود را از ياد برد و مجددابه‌سوى او دست‌درازى كر د، ابراهيم هم دوباره نفرين‌كرد و مجددا دست‌فرعون بى‌حركت شد.

نام کتاب : ميعاد نور نویسنده : شريعت، محسن    جلد : 1  صفحه : 204
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست