responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : مى شكنم در شكن زلف يار نویسنده : سروقامت، حسين    جلد : 1  صفحه : 210

آنان رفتند و او نيز به خانه آمد و خسته از مشقت روزى پرآشوب به بستر رفت و خفت ... و بار ديگر آقا را ديد؛ حسين بن على عليه السلام؛ غمگين و معترض!

- چرا اجازه دفن دادى؟ مگر من نگفتم ...

- آقا! به خدا ترسيدم مرا بكشند. اما شما كه قصد مرا مى‌دانيد. مطمئن باشيد من او را از جوار شما بيرون مى‌برم.

نمى‌دانست آيا امام خويش را خشنود كرده يا حضرت همچنان معترض است.

جملاتى از حضرت شنيد كه تا دم مرگ از خاطر نبرد:

- حالا كه او را آورده‌اند و در جوار ما جاى گرفته، اجازه نمى‌دهم او را ببرى؛ او مهمان ماست و بايد در كنار ما بيارامد!

آه! چه گويم كه ناگفتنش بهتر است!

پيرمرد سيد، كليددار ساليان سال حرم امام حسين عليه السلام دلخوشى‌اش به همين چند جمله بود.

چند سال پيش كه در بستر مرگ افتاد، مرتب با خود تكرار مى‌كرد:

آيا او ما را هم در جوار خود مى‌پذيرد؟

در محفل خويش ما را نيز ميهمان مى‌كند؟

از ما هم ياد مى‌كند؟

«گرم ياد آورى يا نه؛

من از يادت نمى‌كاهم،

تو را من چشم در راهم.»

نام کتاب : مى شكنم در شكن زلف يار نویسنده : سروقامت، حسين    جلد : 1  صفحه : 210
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست