نظريهپردازى مىكنند، مشكل تفكر و عمل غربى
اين نيست كه بين مرد و زن براساس تفاوتهاى بيولوژيكى تمايز قايل شده بلكه اين است
كه به نقش مردانه بيشتر از نقش زنانه ارزش داده است. آنچه كه موج اول را از موج
دوم متمايز مىكند، در اصل، ديدگاه فمينيست در مورد برابرى است.
جنسيت سياست و سياست جنسى
موج دوم، امروزه با اصل تمايز بين «ديدگاه مرد» و «ديدگاه زن»، بين
برابر بودن با مردان و داشتن برابرى فمينيستى، حقوق توليد مثل و باردارى همچنان در
حال رشد است. اولين نكته در مورد دستور كار موج دوم، مخالفت با قدرت و مشروعيت
خانواده سنتى است كه اين نظريات در آن نفوذ داشتند. هم نسل اول و حتى موج اول
فمينيستهاى نسل دوم فقط با اعتراض به نقش زنان در محيط عمومى و تغيير آن سر و كار
داشتند، چيزى كه تا اين زمان بخشى از فرهنگ اصلى شده بود. با اين حال براى فمينيسم
اين تغييرى جديد و افراطى بود تا به محيط خصوصى يعنى خانه و خانواده بهطور آشكار
حمله كند.
فمينيسم، خود را از موضع دفاعى به موضع حمله منتقل كرده بود. فمينيسم
ديگر تلاش نمىكرد كه فقط به برابرى با مردان دست پيدا كند، در واقع به ادعاهاى
«برترى مردانه» كه به ظاهر همه عرصههاى زندگى، حتى وضع قانون و ساختار برابرى را
آلوده مىكرد، حملهمتقابل نموده بود. اگر چنين ادعاهايى اهميتى داشتند، گام منطقى
بعدى براى فمينيسم، «حذف شدن» بهطور كامل از جامعه مردان بود. با توجه به تمايلات
جنسى شخص