زنان نسل اول چيزى بيش از برابرى
نمىخواستند من جمله آزادى فردى، خودمختارى، فرصتهاى شغلى و تحصيلى برابر و هر
امتياز ديگرى كه مردان دارا بودند. «محروم كردن زنان از شهروندى، با وعدهبرابرى
فرصتها، تناقض داشت.» در عمل، اين بدان معنا بود كه آنها بايد ابتدا حق رأى را
بهدست مىآوردند. براى تحقق اين هدف، «اولين كنوانسيون ملى حقوق زنان» در سال
1850 برگزار شد و در اواسط همان دهه قانونگذاران دولتى نسبت به حقوق مالكيت زنان،
ابراز همدردى كردند.
زندگى شخصى زنان نيز به طرف برابرى تغيير كرد. به دليل در دسترس بودن
لاستيك ولكانيزه در سال 1859، زنان طبقه متوسط نيز مىتوانستند به كاندوم دسترسى
داشته باشند. زنان ديگر مىتوانستند زندگى شخصى خود را به گونهاى كنترل كنند كه
قبلًا هرگز نمىتوانستند. در نيمه دوم قرن نوزدهم، زنان بر خلاف گذشته كه بهطور
معمول داراى پنج يا هفت فرزند بودند، دو يا سه بچه داشتند. ضريب افزايش جمعيت كاهش
پيدا كرد و تمايل زنان براى داشتن فرصتهاى برابر در محيط عمومى، افزايش يافت.
جنگ داخلى (1860 1865)
بهنظر مىرسيد كه جنگ داخلى تأثير مهمى بر فمينيسم داشت، البته به
دو طريق. اولى، اين واقعيت بود كه بسيارى از زنان خصوصاً در جنوب، خود را تنها
يافته و كنترل خانهها، كشتزارها و كسب و كارشان را در دست گرفتند. همانطور كه در
«برباد رفته»[1] نشان داده
شد. اين امر، تأثيرى بر روى
[1] -« بر باد رفته» نام كتابى است از مارگارت ميچل كه
بعدها فيلمى از آن ساخته شد.