يعنى، اگر جنس براى اطمينان يافتن از تفاوت
ميان زن و مرد، اينقدر اهميت دارد، بهنظر مىرسد اين نظريهها، با ساختار ايستا
و ماهيتگراى جنسيت تلفيق مىشود. اگر جنسيتها، اساساً متفاوت هستند پس منطقى است
كه حداقل در برخى شرايط، جنسيتگرايى توجيه شود. عليرغم اينها اگر مردان از لحاظ
فيزيكى قوىتر از زنان هستند پس زنان نبايد براى مشاغل يا موقعيتهايى كه نياز به
زور و قدرت دارند، بهكار گماشته شوند. البته اگر تفاوت بيش از حد مورد تأكيد قرار
گيرد، فمينيسم جنسى قدرت سياسى خود را از دست مىدهد.
مسأله برابرى در فمينيسم
مبارزه متناقض با «تفاوت» [در همه شكلهايش] براى فمينيستها،
مبارزهاى طولانى و مهم بوده است حتى در جايى كه تفاوت در پيش زمينه تفكر و نوشتههاى
فمينيستى نباشد، در پس زمينه آن، بهعنوان نقطه ستيز باقى مىماند و مىتوان آن را
در برابر تعميمات تئوريكى يا تجربى كه مطرح مىشود، مورد استفاده قرار داد.
فمينيستها، بر سه نوع تفاوت، تأمّل كردهاند: اول، تفاوت خودشان
بهعنوان زن در ارتباط با مردان، كه معمولًا بهعنوان يك تفاوت جنسى كه ساختار
اجتماعى دارد، تعبير مىشود؛ دوم، تفاوت اجتماعى ميان زنان؛ سوم، تفاوتهاى
تئوريكى بين فمينيستها. تفاوت دوم و سوم، احتمال تئورى فمينيستىرا تهديد مىكند.[1]
[1] -« شير زنان كامل» مردنما بودن و مرد بودن، خصوصيات
يكسانى نيستند، بلكه برخى زنان احساس مىكنند كه مجبورند بين شخصيت مردنماى خود و
جنس« زنانگى» خود، يكى را انتخاب كنند.