مىكنند. بهعبارت ديگر يكى از آشكارترين و
مستقيمترين واكنشها، پذيرفتن اين است كه يك مشكل جدى وجود دارد.
واكنش شديد و جدايى
با اينحال، بسيارى از طرفداران ديرين، ذهن چندان معقول و روح چندان
بخشندهاى نداشتند. برخى از اين طرفداران اوليه، از رفتار غير منصفانهاى كه
منتقدينشان با آنها دارند، مىنالند و شكايت مىكنند، آنچه كه اكنون توسط
فمينيستها، واكنش شديد (يا پس زنى) ناميده مىشود.
«پسزنى» از سوى مردان يا زنان، ناشى از يكى از دو حس آشنا يا هر دوى
آنها مىباشد- ترس و حسد. در مورد اولى، پسزنى سوزان فالودى را داريم و در مورد
دومى، «جنگ عليه زنان» مارى لين فرنچ را داريم.
ادعاى فالودى كاملًا ساده است: زنان در دهه چهل بدبخت بودند. فشار
زندگى به آنها مىگفت كه همه رؤياها- مثلًا نان آوردن بهخانه، درست كردن غذا و
سپس باز هم با جلوه و شهوتانگيز به نظر رسيدن براى مردش- به يك كابوس خسته كننده
تبديل مىشد. زن «امروزى» خود را يافت كه 40 ساعت در هفته كار مىكند و كار را به
خانه مىبرد. اگر متأهل باشد آنقدر خسته است كه نمىتواند براى خانوادهاش كارى
بيش از گرم كردن شام منجمد انجام دهد. رابطه جنسى با شوهرش نيز موضوع ديگرى بود.
زمانى كه بچهها در رختخواب بودند، او آنقدر خسته بود كه نيازى به شوهرش حس نمى
كرد يا آنقدر كثيف بود كه شوهرش نيازى به او پيدا