responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : سيره آفتاب نویسنده : خميني، سید روح الله    جلد : 1  صفحه : 84

شما در نجف پيش آقاى خمينى رفته‌ايد و پول زيادى هم با خود به آنجا برده‌ايد و ما از همه كارهاى تو خبر داريم، و بالاخره زمينه چيدند كه حداقل چند سالى او را زندانى كنند. تاجر درجواب گفت:

من يك شاهى هم پول به ايشان نداده‌ام. پولى را بابت سهم امام به شخص ديگرى دادم. و بعد رسيد پول را از جيبش درآورد و ارائه داد.

آن وقت كه امام به ايشان فرموده بود: صلاح تو نيست پولت را به من بدهى، چنين روزى را مى‌ديد. اگر پول را به امام داده و از ايشان رسيد گرفته بود، شايد تا آخر عمر در گوشه زندان مى‌ماند وحتماً شكنجه هم مى‌شد. اين هم يكى ديگر از كرامات ايشان بود.[1]

امام از مسئله خبر داشتند

آن روزها ورود پول به عراق خيلى سخت بود. يكى از علماى اصفهان گفت: من مبلغى را آوردم شام و از طريق شام وارد بغداد شدم ولى در فرودگاه ديدم كه همه جا را مى‌گردند. خيلى مضطرب و ناراحت شدم. براى رفع گرفتارى متوسل به حضرت موسى‌بن‌جعفر عليه السلام شدم. گفتم: آقا! من اين مبلغ را دارم براى فرزند شما مى‌آورم، شما به دادم برسيد.

در اين ضمن، يك نفر از مأموران دولت عراق آمد نزديك و مرا صدا كرد و بعد مرا مرخص كرد. وقتى وارد نجف شدم، خدمت امام رسيدم. نشستم و سلام كردم.

امام تبسم كردند و فرمودند:

شما در فرودگاه مسأله‌اى داشتيد و متوسل به موسى‌بن‌جعفر عليه السلام شديد. ديدم امام از مسأله اطلاع دارند.[2]


[1] - آيت‌اللّه شهيد صدوقى: پابه پاى آفتاب، ج 3، ص 303

[2] - حجّت‌الاسلام سيد محمد سجادى اصفهانى: پابه پاى آفتاب، ج 3، ص 231

نام کتاب : سيره آفتاب نویسنده : خميني، سید روح الله    جلد : 1  صفحه : 84
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست