عقل با برهان ثابت نموده، به دل نرسد و قلب
به آن ايمان نياورد، ادب حضور به جا نياورند و آنانكه حضور حق تعالى را به دل
رساندند وايمان به آن آوردهاند گرچه با برهان سر و كار نداشته باشند ادب حضور به
جا آورند و از آنچه با حضور مولامنافات دارد اجتناب كنند.
پس علوم رسمى هر چند فلسفه و علم توحيد، خود حجابند و هر چه بيشتر
شوند حجاب غليظتر و افزونتر گردد و چنانچه مىدانيم و مىبينيم لسان دعوت انبيا
عليهم السلام و اولياءِ خُلَّصْ سلام اللّه عليهم، لسان فلسفه و برهان رايج نيست
بلكه آنان با جان و دل مردم كار دارند و نتايج براهين را به قلب بندگان خدا
مىرسانند و آنان را از درون جان و دل هدايت مىنمايند.
و مىخواهى بگو: فلاسفه و اهل براهين، حجابها را افزون كنند و انبيا
عليهم السلام و اصحاب دل كوشش در رفع حجاب كنند، لهذا تربيت شدگان اينان، مؤمنان و
دل باختگانند و تربيت شدگان و شاگردان آنان، اصحاب برهان و قيل و قالند و با دل و
جان، سر و كار ندارند.[1]
علوم رسمى، راه وصول به محبوب
و آنچه گفتم به آن معنى نيست كه به فلسفه و علوم برهانى و عقلى
نپرداز و از علوم استدلالى روى گردان، كه اين خيانت به عقل و استدلال و فلسفه است؛
بلكه به آن معنى است كه فلسفه و استدلال، راهى است براى وصول به مقصد اصلى و نبايد
تو
را از مقصد و مقصود و محبوب، محجوب كند.
يا بگو اين علوم عبورگاه به سوى مقصد هستند و خود مقصد نيستند و دنيا
مزرعه آخرت است[2] و علوم
رسمى، مزرعه وصول به مقصودند؛ چنانچه عبادات نيز عبورگاه به سوى او- جلّ و علا-
است؛ نماز بالاترين عبادت است و معراج